طی ماههای اخیر و البته آینده، رخدادهای مهمی در اتحادیه اروپا رخداده و خواهد داد. در انتخابات سراسری آلمان، آنگلا مرکل صدراعظم سرزمین ژرمنها و یکی از اصلیترین مدافعان پیوند امنیتی برلین-واشنگتن در ذیل ساختار ناتو، از معادلات قدرت بهصورت رسمی کنار رفت و حتی حزب متبوع وی نیز نتوانست در انتخابات پیروز شود. به عبارت بهتر، احتمال دارد بهزودی قدرت در برلین در دستان سوسیالدموکراتهایی قرار گیرد که نسبت به روسیه گارد بازتر و در مقابل، نسبت به واشنگتن گارد بستهتری خواهند داشت.
فرانسه در وضعیت گذار
در کشور فرانسه نیز قرار است حدود۶ ماه دیگر انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. یکی از اصلیترین موضوعاتی که اتحادیه اروپا را شدیدا نگران ساخته است، مربوط به افزایش احتمال پیروزی ملیگرایان در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۲ است. انتخابات ریاست جمهوری فرانسه در سال ۲۰۲۲ ، یکی از مهمترین آوردگاههای سیاسی در اتحادیه اروپا محسوب میشود. ماکرون تلاش میکند تا بار دیگر بتواند کلید کاخ الیزه را به تسخیر خود درآورد و احتمال راهیابی وی به دور دوم و نهایی انتخابات نیز وجود دارد .بااینحال در دور دوم انتخابات، وی با رقیبی سرسخت ( احتمالا از جریان ملیگرای افراطی) روبهرو خواهد شد. رئیسجمهوری فعلی فرانسه، امانوئل ماکرون، اگر در انتخابات آتی پیروز شود، نخستین رئیسجمهوری خواهد بود که در ۲۰ سال گذشته، پس از ژاک شیراک، برای دوره ۵ساله دوم ریاست جمهوری پا به کاخ الیزه خواهد گذاشت. در این صورت دو چهره راست افراطی درمجموع ۳۲ درصد آرای انتخابات را بهدست خواهند آورد و در این میان ۱۷ درصد رأیدهندگان به انتخاب اریک زمور و ۱۵ درصد آنها به مارین لوپن تمایل دارند.در این میان، امکان دارد یکی از این دو نامزد در همان دور نخست، به سود نامزد دیگر از صحنه رقابت کنار رود.
نگرانی اروپای واحد از شکست احتمالی ماکرون
درهرحال، سران اروپای واحد بهصورت جدی در حال رصد کردن انتخابات ریاست جمهوری فرانسه هستند زیرا در صورت راهیابی مخالفان اتحادیه اروپا و منطقه یورو به کاخ الیزه، قطعا پازلهای سیاسی-اجتماعی در قاره سبز بر هم خواهد ریخت. نکته مهمتر اینکه برخی تحلیلگران معتقدند که در انتخابات ۲۰۲۲، مارین لوپن دیگر مثل سال ۲۰۱۷، رقیب اصلی ماکرون نخواهد بود و احتمالا جای خود را به اریک زمور خواهد سپرد. زمور، در نژادپرستی و ملیگرایی، حتی از لوپن نیز مواضع صریحتر و خطرناکتری دارد. اریک زمور ماه گذشته کتابی با عنوان «فرانسه آخرین حرف خود را نگفته است» منتشرکرد که بهسرعت در صدر فهرست پرفروشترینهای آمازون در فرانسه قرار گرفت و در مدت دو هفته حدود ۱۳۰هزار نسخه از آن به فروش رفت.یکی از نظرات جنجالبرانگیز او این است که میگوید شهروندان فرانسوی با نامهای «غیر فرانسوی» باید نامشان را تغییر دهند. او همچنین با حمایت از نظریه موسوم به «جایگزینی بزرگ»، ادعا میکند که مهاجران بهتدریج جایگزین اروپائیان سفیدپوست میشوند و درمورد تغییر بافت جمعیتی کشورهای غربی هشدار میدهد. این تئوری توطئه علاوهبر راستگرایان افراطی اروپایی، در ایالاتمتحده نیز یکی از نظریههای محبوب برتریطلبان سفیدپوست است.
روابطی که آسیب دیده است
صورتمسئله این است که آتلانتیسیسم یا آتلانتیک گرایی امروز نسبت به هر زمان دیگری بیشتر در بحران قرار دارد. مناسبات جاری در دو سوی آتلاتیک
( آمریکا-اروپا) پس از خروج فرارگونه آمریکا و متحدانش از افغانستان شدیدا آسیب دیده است! همین مسئله سبب شده است تا ایده « تشکیل ارتش واحد اروپایی» به صورتی جدی از سوی وزرای دفاع ۲۶ عضو اتحادیه اروپا مطرح شود.اگرچه مقامات اروپایی مدعی هستند که این ساختار، قرار نیست به آلترناتیوی برای ناتو تبدیل شود، اما بر همگان مسجل است که تشکیل ارتش واحد اروپایی پیشدرآمدی بر فروپاشی پیمان آتلانتیک شمالی محسوب میشود. نباید فراموش کرد که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوری و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ناتو فلسفه وجودی خود را از دست داد اما مقامات آمریکایی و اروپایی اصرار داشتند اتحاد استراتژیک و امنیتی خود را در نظام بینالملل حفظ کنند. درهرحال، شکست احزاب مسیحی در انتخابات سراسری آلمان و شکست احتمالی ماکرون، قطعا ساختار تروئیکای اروپایی و حتی اروپای واحد را هدف قرار خواهد داد. یکی از موضوعات مهم در این خصوص، به مناسبات امنیتی- سیاسی آمریکا و اروپای واحد بازمیگردد که بازتاب آن را در پدیدههایی مانند توافق هستهای با کشورمان مشاهده میکنیم. زمانی که در تاریخ هفتم فوریه سال ۱۹۹۲ میلادی پیمان ماستریخت یا همان پیمان اتحادیه اروپا بین سران ۱۲ کشور عضو جامعه اقتصادی اروپا منعقد شد، اروپائیان بر اساس قرائت و تفسیر رئالیستی خاصی که نسبت به مقوله قدرت داشتند، خود را موظف به بازی در زمین ایالاتمتحده آمریکا میدانستند.اتحادیه اروپا درست در زمانی تشکیل شد که اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده و ساختار نظام دوقطبی بهنظام تکقطبی تبدیل شده بود. از آن زمان تاکنون، اروپائیان فرصت استقلال واقعی از ایالاتمتحده آمریکا را بارها ازدستدادهاند. اگرچه برخی مفسران اروپایی معتقد بودند تجمیع قدرت کشورهای اروپایی با یکدیگر بهمثابه عرضاندامی مؤثر در برابر یکهتازی اقتصادی و سیاسی آمریکا در نظام بینالملل خواهد بود اما نگاه زیرساختی بیشتر کشورهای اروپایی که خود را جزئی از شبکه «حامی ـ پیرو» تشکیل شده پس از فروپاشی کمونیسم به رهبری آمریکا میدانستند، منجر به تعریف «توان جمعی اروپا» در زمین بازی آمریکا شد. اما سؤال اصلی اینجاست که آیا در صورت تغییر معادلات بازی در برلین و پاریس، شاهد استقلال واقعی اروپا از واشنگتن خواهیم بود؟
ادعاهایی که فعلا ارزش ندارند
باید در نظر گرفت که در برخی احزاب و گروههای اروپایی و فراتر از آن، در میان شهروندان کشورهای عضو اتحادیه اروپا تمایلی معنادار و گسترده در خصوص جدایی از آمریکا و استقلال در برابر واشنگتن وجود دارد اما طی سالهای گذشته و اخیر بهواسطه حضور افرادی مانند بوریس جانسون( که کشورش اکنون از اروپای واحد جدا شده است )، مرکل و امانوئل ماکرون این موضوع تحقق پیدا نکرده است. درهرحال، علیرغم ادعاهایی که از سوی برخی سیاستمداران اروپایی در خصوص لزوم استقلال امنیتی، نظامی و سیاسی این مجموعه از آمریکا مطرحشده، در عمل شاهد تحقق این مسئله نبودهایم. تجربه نشان داده است تا زمامی که اقدامی واقعی در این خصوص صورت نگیرد، اساسا نمیتوان بر روی ادعای مقامات اروپایی حسابی باز کرد. هنوز زمان زیادی برای راستی آزمایی این ادعا( استقلال واقعی اروپا از آمریکا) وجود دارد…
نظر
ارسال نظر برای این مطلب