در روزهای پایانی ماراتن بزرگ انتخابات ایالات متحده به سر میبریم و مردم آمریکا مسیر آیندهي کشور خود را انتخاب خواهند کرد. اما آنها فقط برای آیندهي آمریکا تصمیم نمیگیرند، بلکه تصمیم آنها میتواند بر آیندهی کل جامعهی جهانی تاثیرات عمیقی بگذارد. در این بین اروپا و چین بیشترین تاثیر را از انتخاب رئیس جمهور جدید آمریکا خواهند داشت.
ترامپ و روابط سرد با اروپا!
دونالد ترامپ که یک دوره رئیس جمهور ایالات متحده بوده است، روابط با اروپا را بر اساس منافع اقتصادی پیش برده بود. او بر این باور بود که نباید به اروپا سواری مجانی داد و در قبال خدمات دریافتی از ایالات متحده طرفهای اروپایی باید هزینههای آن را پرداخت کنند. در واقع نگاه ترامپ یک نگاه متفاوت با دیگر رهبران آمریکایی بود. رهبران قبلی و بعدتر رئیس جمهور بایدن نگاهی متفاوت به اروپا داشتند. آنها اروپا را یک شریک راهبردی و در چارچوب ژئوپلتیک آمریکایی تعریف می کردند و به دنبال این بودند که اروپا را بخشی از بلوک دفاعی و اقتصادی غرب نشان دهند. هم چنین علت شکل گیری ناتو نیز همین مسئله ژئوپلتیک بود که آمریکا را در چارچوب بلوک غرب تعریف کرده بود.
در همین چارچوب بود که روابط نزدیک و هماهنگی بین اروپا بهویژه اتحادیه اروپا با آمریکا شکل گرفته بود و این دو قدرت بزرگ در اقداماتی هماهنگ به سمت اهداف راهبردی مشترک قدم برمیداشتند. از سیاستهای مهار چین تا مقابله با روسیه از جملهی آنها است.
اما با حضور ترامپ این نگاه کاملا تغییر کرد و او به دنبال منافع اقتصادی و رونق اقتصاد کشورش بود. همین رویکرد ترامپ منجر به شکل گیری اختلافات و مسائل چالشی مختلفی از جمله در موضوع مهم امنیت شد. ترامپ بر این باور بود که اروپا باید برای امنیت خود هزینه کند و ایالات متحده نباید همهی هزینههای امنیت اروپا راپرداخت کند. در قدم بعدی او به سمت وضع قوانین جدید تجاری با اروپا رفت تا از بازار مصرفی و تولیدی آمریکا حمایت کند. همهی این اقدامات زمینه ساز ایجاد یک نگرش جدید در اروپا برای تعامل با ایالات متحده شد. در همین ایام اروپا برای جلب نظر ترامپ روابط اقتصادی با چین را محدود کرد اما به نظر میرسد در دورهي جدید چنین اتفاقی نخواهد افتاد حتی اگر هریس رئیس جمهور شود.
اروپا آماده است!
به نظر میرسد که اروپا خود را برای همهی سناریوهای احتمالی آماده کرده است. آنها در پارلمان و شورای اروپا برنامه های مختلفی را برای تعامل با ایالات متحده و چین تعبیه کرده اند. اینطور به گمان میرسد که اروپا به دنبال افزایش نقش کنشگری خود به عنوان یک بازیگر مستقل در نظام بین الملل است. در واقع رهبران اروپایی به دنبال این هستند که منافع خود را در اولویت قرار دهند، اما اینکه آیا اروپا این توانمندی را دارد یا خیر یک مسئلهی دیگر است. به بیان دیگر اروپا به دنبال این است که روابط خود را با چین و آمریکا در یک وضعیت متعادل قرار دهد و اینبار دیگر به طور کامل در خدمت آمریکا نخواهد بود.
از سوی دیگر اروپا به آمریکا وابستگی نظامی و امنیتی و پس از جنگ اوکراین وابستگی انرژی دارد. بنابراین برای اروپا چندان ساده نخواهد بود که بتواند به سادگی به تعادل روابط با قدرتهای بزرگی مانند آمریکا و چین برسد. ایالات متحده در یک راهبرد بلند مدت و هدفمند به خوبی توانسته که اروپا را بیش از گذشته به خود وابسته کند و قدرت اثر گذاری خود را بر این بلوک مهم حفظ کند.
اروپا نیز اینطور که به نظر می رسد در تلاش است تا با گسترش منابع دریافتی خود، وابستگی راهبردیاش به آمریکا را کاهش دهد، از طرح ارتش اروپایی تا اروپای سبز همه را میتوان در این چارچوب قرار داد که اروپا به دنبال حرکت به سمت استقلال کامل از آمریکا است تا بتواند قدرت چانه زنی خود را افزایش دهد. اما به نظر میرسد که اروپا تا رسیدن به این استقلال راه دور و دراز و پر از چالشی را پیش رو دارد که برای رسیدن به آن باید هزینههای زیادی را تقبل کند. در این بین ایالات متحده به خصوص با رهبری ترامپ بیکار نخواهد نشست و اروپا به احتمال زیاد دورهای از تنهایی جهانی را نسبت به قبل، تجربه خواهد کرد که میتواند بر اقتصاد و آیندهی قاره سبز اثرات ماندگار و طولانی مدتی بگذارد. باید دید که انتخاب آمریکاییها چه کسی است و رویکرد عملی منتخب مردم آمریکا در قبال اروپا چگونه است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب