ایالات متحده ظهور چین را یک چالش اقتصادی، نظامی، سیاسی و حتی ایدئولوژیک می داند. بنابراین برای مهار این توسعه بیسابقه چین و حفظ هژمونی آمریکا، اوباما، اواخر سال ۲۰۱۱ و اوایل سال ۲۰۱۲، سیاست آسیایی را به عنوان بخشی از سیاست خارجی آمریکا در آینده اتخاذ کرد. تا ایالات متحده نقشی پیشرو در آسیا و فراتر از آن ایفا کند (میرشایمر، ۲۰۱۴؛ گرین، ۲۰۱۶). دونالد ترامپ نیز پس از روی کار آمدن، چین را یک رقیب استراتژیک نامید و تصمیم گرفت در سال ۲۰۱۸ جنگ اقتصادی و فناوری را علیه چین به راه بیندازد (محبوبانی، ۲۰۲۰) و شرکت های آمریکایی را از فروش تجهیزات به شرکت چینی هوآوی منع کرد و وضعیت حقوق بشر در سین کیانگ را مورد انتقاد قرار داد.
در این راستا، یکی از چالشهای اصلی آمریکا و چین رقابت با آفریقاست. از این رو از سال ۲۰۰۰، ایالات متحده موسسات و برنامه های کلیدی را راه اندازی و اجرا کرده است، به ویژه: شرکت چالش هزاره ، قانون رشد و فرصت آفریقا، فرماندهی آفریقا ، ابتکار رهبران جوان آفریقایی و اخیراً B۳W برای حضور در این قاره و رقابت با چین.[۱]
چین و ایالات متحده از مهمترین ذینفعان خارجی در صلح، امنیت و رفاه آفریقا هستند. قاره آفریقا، با به عنوان یکی از پیش روترین اقتصادهای جهان، با منابع غنی و جمعیت جوان رو به افزایش، در دهههای احیرشاهد تشدید چین و ایالات متحده بوده است.[۲]
استراتژی دولت بایدن در مورد قاره آفریقا، نیز اشاره میکند که «دولتها، نهادها و مردم جنوب صحرای آفریقا نقش مهمی در حل چالشهای جهانی ایفا خواهند کرد». در بحث در مورد تعامل رو به رشد سایر کشورها با آفریقا، این استراتژی به وضوح ارزیابی می کند که چین به آفریقا به عنوان “عرصه مهمی برای به چالش کشیدن نظم بین المللی مبتنی بر قوانین غرب، پیشبرد منافع تجاری و ژئوپلیتیکی خود و تضعیف ایالات متحده نگاه می کند”.
در واقع فعالیتهای چین در آفریقا با حمایت پکن از جنبشهای آزادیبخش در مبارزه با حکومت استعماری آغاز شد. از اواخر دهه ۱۹۹۰، تعامل تجاری چین تشدید شد و در سال ۲۰۱۳ با ابتکار کمربند و جاده رسمی شد، چین فعالیتهایش را با بهترین منابع برای ایجاد نفوذ سیاسی و رشد روابط تجاری در کشورهای در حال توسعه این گونه پیش برد. فعالیت های کلیدی پکن شامل اعطای وام برای توسعه زیرساختهای مهندسی شده و ساخته شده توسط شرکتهای چینی و استخراج منابع توسط شرکتهای معدنی و انرژی چینی است.
بر این اساس میتوان گفت چین بزرگترین شریک تجاری دو طرفه آفریقا است که در سال ۲۰۲۱ میزان تجارتش با آفریقا به ۲۵۴ میلیارد دلار رسید که چهار برابر بیشتر از تجارت ایالات متحده و آفریقا است. چین بزرگترین تامین کننده سرمایه گذاری مستقیم خارجی است که از صدها هزار شغل آفریقایی حمایت می کند. این تقریباً دو برابر میزان سرمایه گذاری مستقیم خارجی ایالات متحده است. در حالی که وام دهی چین به کشورهای آفریقایی اخیرا کاهش یافته است، چین همچنان بزرگترین وام دهنده به کشورهای آفریقایی است. می توان انتظار داشت که فعالیت تجاری چین در آفریقا با رشد چشمگیر اقتصاد این کشور افزایش یابد و به دومین اقتصاد بزرگ در جهان تبدیل شود، به ویژه با توجه به نیاز چین به مواد خام برای پشتیبانی از پایگاه بسیار بزرگ تولیدی خود، اما این رشد همچنین نشان دهنده عزم جدی دولت چین برای ایجاد نفوذ قابل توجه در آفریقا است.[۳]
قطعاً آمریکا به عنوان رقیب اصلی چین تمایلی به رشد فعالیتهای اقتصادی این کشور در آفریقا ندارد و از طریق القای این مسئله که کشورهای خارجی با حضور در آفریقا به دنبال فساد و بهرهبرداری بی رویه از منابع این کشور هستند درصصد است که جایگاه چین را در بین کشورهای آفریقایی تضعیف کند.
در واقع افزایش تجارت و سرمایه گذاری دو طرفه بین ایالات متحده و آفریقا تبدیل به یکی از اولویت های امنیت ملی ایالات متحده شده است. به این دلیل که اقتصاد ایالات متحده و آفریقا را رشد می دهد [۴]و از همه مهمترین کنترل منابع طبیعی و انرژی به دست رقیب استراتژیکش یعنی چین نمی افتد. اما چالشی که وجود دارد این است که این خواست مقامات سیاسی آمریکاست و سرمایه گذاران ایالات متحده علاقه ای به سرمایه گذاری در قاره آفریقا ندارند و معتقدند که فرصت های سرمایه گذاری جذابتری در جاهای دیگر وجود دارد که بازده بالقوه بالاتر با ریسک کمتر را ارائه می دهند.
در نتیجه باید گفت دلایل رقابت مداوم بین پکن-واشنگتن، به جهان بینیهای متضاد آنها و تمرکز آنها بر دسترسی به انرژی / نفت آفریقا و سایر منابع طبیعی استراتژیک مربوط می شود. استراتژیهایی که هر دو ابرقدرت جهانی استفاده میکنند، تأثیراتی بر کاهش نفوذ یکدیگر در قاره داشته است که رقابت آنها از خفیف و متوسط به شدید پیشرفت کرده است، به طوری که هر دو قدرت فعالیت های خود را در این قاره افزایش داده اند.[۵]
نظر
ارسال نظر برای این مطلب