مخاطب اصلی عملیات اخیر رژیم صهیونیستی در غزه، مشخصا جمهوری اسلامی است. در شرایطی که اسرائیل سلسله عملیاتهای موفقی را در خاک ایران در ماههای گذشته به ثبت رسانده بود، تلاش جبهه مقاومت برای پاسخگویی به این خرابکاریها و ترورها با توسل به ظرفیتهای میدانی جنبش جهاد اسلامی در سرزمینهای اشغالی، پیامی صریح را از جانب اسرائیل به همراه داشت: منع هرگونه سفر فرماندهان مقاومت فلسطینی به ایران و توقف خردهناآرامیها در اراضی اشغالی. و همزمان با سفر اعلامشدهی زیاد نخاله به تهران، نخبگان نظامی این جنبش در غزه ترور شدند. تجربهی چندسال اخیر نشان داده که نه توازن انفعالی میتواند اسرائیل را متوقف کند و نه ایجاد ناآرامیهای خرد در داخل اراضی اشغالی قدرت کشیدن افسار ترور و جنایت صهیونیستها را دارد. هدررفت ظرفیتهای میدانی، از دست دادن مهرههای نظامی و تحلیل رفتن توان و انگیزهی نیروهای مقاومت، نتیجهی این اجتنابِ عیان از رویارویی و پاسخدادن صریح، سریع و قاطع به اسرائیل است. ایران برای حفاظت از منافع ملی و همچنین تامین امنیت نیروهای منطقهای خود، راهی جز افزایش سطح رویارویی با اسرائیل ندارد؛ وعدهی با خاک یکسان کردن تلآویو و حیفا دیگر توان بازدارندگی خود را از دست داده است، اینبار پیام مستقیم و قاطع به صهیونیستها میتواند چارهساز باشد، این درسی است که از تاریخ این غدهی سرطانی صهیونیستی باید گرفت. غزه بار دیگر در لبهی یک باتلاقِ پیشتر تجربهشده قرار گرفته است؛ ولی اینبار هیچ تضمینی برای گذشتن از این چاله وجود ندارد؛ جبهه مقاومت چارهای جز دیکته کردن معادلهای جدید برای اسرائیل ندارد، و البته فراموش نکنیم که پنجرهی این تصمیم در حال بسته شدن است؛ باید دست جنباند!
نظر
ارسال نظر برای این مطلب