اخیرا تحرکات دیپلماتیک در سطح جهان درباره برنامه هستهای ایران و برجام شدت یافته است. آمریکا طرف ثابت این تحرکات است که در سطوح مختف در جریان است. از یک سو، رایزنیهای سیاسی و امنیتی میان آمریکا و اسرائیل بالا گرفته و فشردهتر شده است و مقامات اسرائیلی در دو ماه اخیر سفرهای متعددی به آمریکا داشتهاند؛ از نفتالی بنت نخست وزیر گرفته تا ایال هولاتا مشاور امنیت و یائیر لاپید وزیر خارجه.
از دیگر سو، تماسهای آمریکا و اروپا نیز شدت یافته و در کنار تماسهای مقامات آمریکایی با سه کشور اروپایی شریک برجام، جوزف بوریل هماهنگ کننده سیاست خارجی اروپا اخیرا به آمریکا رفت و با مقامات آن دیدار و گفتگو کرد و برجام از موضوعات اصلی گفتگوها بود. در این راستا هم احتمالا فردا نشستی مشترک میان آمریکا و اروپا در این باره برگزار شود.
همچنین دولت بایدن، رابرت مالی مسئول میز ایران و مذاکره کننده خود را برای رایزنی با متحدان خود در خاورمیانه به منطقه فرستاد و رافائیل گروسی مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای رایزنی با دولت آمریکا به واشنگتن رفت.
در همین حال، قرار است نفتالی بنت به زودی به روسیه سفر و با پوتین دیدار و گفتگو کند و بنا به گفته سفیر اسرائیل در مسکو توافقی برای دیدار سه جانبه روسای شورای امنیت آمریکا، روسیه و اسرائیل برای گفتگو پیرامون ایران و سوریه صورت گرفته است اما هنوز مکان و زمان آن مشخص نیست. این دیدار در نوع خود چندان مسبوق به سابقه نیست و قابل تامل است.
اما در کنار تحرکات گسترده پیشگفته، آمریکا که مدتی است از جانب تل آویو برای تهیه “پلن بی” تحت فشار است، در کنار دعوت به بازگشت به میز مذاکرات رفته رفته از “گزینههای دیگر” سخن میگوید و رسانهها و ناظران آمریکایی و اروپایی در حال تجزیه و تحلیل این گزینهها هستند. همچنین جوزف بوریل در سفر خود به آمریکا به شکلی معنادار اشارهای غیر مستقیم به “نقشه جایگزین” داشت و سخنش در این باره متضمن یک نوع هشدار به ایران بود.
این که دقیقا در پشت پرده این تحرکات فشرده چه میگذرد و چه اهدافی دنبال میشود، روشن نیست. اما به نظر میرسد، آمریکا از یک طرف در حال ارزیابی وضعیت موجود با متحدان خود و هماهنگی بیشتر با آنها درباره ایران و برجام به ویژه در صورت شکست مذاکرات است؛ خواه این شکست با از سر گرفته نشدن مذاکرات و یا پس از از سرگیری و بینتیجه بودن آن حاصل شود. از این جهت، میتوان گفت که در حال بررسی شیوه تعامل با ایران و برنامه هستهای پس از شکست مذاکرات است. اما از طرف دیگر، میتوان هدف را فشار بر ایران برای بازگشت به میز مذاکرات و کوتاه آمدن از خواستههای خود دانست.
بین سطور اظهارات مقامات آمریکا و تحلیلگران آمریکایی نزدیک به مراکز قدرت حاکی از کاهش انتظارات در خصوص احیای برجام داست و این پرسش مطرح است که حتی اگر برجام هم احیا شود، با توجه به تاخیر حاصل شده و شتاب گرفتن برنامه هستهای ایران، چه فایدهای بر آن مترتب است؟
به هر حال، به نظر میرسد که آمریکا هم دیگر امید چندانی به احیای برجام ندارد، اما به نوعی رفتار و موضعگیری میکند که مسئولیت این مساله متوجهاش نشود. اخیرا هم مقامات اسرائیلی اظهاراتی بیان کردند که نشانگر نوعی کنار آمدن با احیای برجام است، اما به نظرم، احتمالا چون به این نتیجه رسیدهاند که احیای برجام چندان هم محتمل نیست، برای این که در مظان اتهام به شکست کشاندن این روند قرار نگیرند، این موضع را گرفتند.
در این سو نیز ایران با وجود تاکیدات مکرر بر بازگشت به میز مذاکرات وین، اما همچنان از اعلام موعد آن خودداری میکند و در حال رایزنی با اروپا با هدف قبولاندن دستور کاری خود در این مذاکرات و همچنین خرید زمان برای تقویت برگههای هستهاش قبل از آغاز مجدد مذاکرات است.
اما در قبال این رویکرد ایران، آمریکا هیچ تغییری در مواضع خود در جهت پذیرش و لو حداقلی خواستههای ایران نداده است و بعید هم هست این اتفاق بیفتد. به هر حال آمریکا میدانست توقف مذاکرات نه به دلیل گذار قدرت اجرایی ایران، بلکه با هدف خرید زمان و تقویت برگههای هستهای برای تحصیل امتیازات بیشتر است، اما اگر میخواست بر مقتضای این رویکرد عمل کند همان اوایل قبل از افزایش ذخایر اورانیوم با غنای بالا و عملیاتی شدن دیگر اقدامات هستهای این کار را میکرد.
ایران در جهت فرصتسازی از این وقفه برای گرفتن امتیازاتی حرکت کرد و آمریکا در جهت معکوس برای خنثی کردن این تلاش و تبدیل آن به یک تهدید. حالا اگر مذاکرات وین در سایه بیثمر بودن گفتگوها با اروپا و در کل بدون برگردانی برای رویکرد اخیر ایران از سرگرفته شود، یک ضعف تلقی میشود و اگر هم ایران نخواهد به میز مذاکرات بازگردد، مسئول به شکست کشاندن مذاکرات احیای برجام معرفی میشود.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب