جنگ اوکراین و تنش در تایوان چگونه به هم مرتبطند؟ 18

جنگ اوکراین و تنش در تایوان چگونه به هم مرتبطند؟

به دنبال حمله روسیه به اوکراین مواضع چین از حمایت جدی از مسکو حکایت داشته است. به گونه ای که سخنگوی وزارت خارجه این کشور، از «حمله» نامیدن این اقدام خودداری کرد و مقامات چینی به تکرار ضمن انتقاد از آمریکا و ناتو، بر درک دغدغه ها و نگرانی های امنیتی روسیه تأکید کرده اند. در دیدار رهبران دو کشور پیش از حمله روسیه به اوکراین، علاوه بر موافقت نامه های انرژی میان طرفین، بر این امر تأکید شد که دوستی دو کشور «هیچ محدودیتی» ندارد.


در عین حال، گزارش نیویورک تایمز که بر مبنای آن مقامات آمریکایی طی ماه­های پیش از حمله، به دفعات با مقامات چینی دیدار و اطلاعاتی را حاکی از آمادگی و نیت جدی مسکو برای حمله به اوکراین در اختیار مقامات چینی قرار داده تا آنها با استفاده از نفوذ خود جلوی این اقدام را بگیرند بعد پیچیده ای را بر این موضوع افزود. به گفته این گزارش، مقامات چینی این اطلاعات را در اختیار مقامات روسی قرار داده اند.


پیش از این بنا به گزارش رویترز در اواخر ژانویه، آنتونی بلینکن در گفتگوی تلفنی با وانگ یی، وزیر خارجه چین، از وی درخواست کرد که چین از نفوذ و روابط خود برای ممانعت از حمله روسیه بهره گیرد. در این گفتگو نیز وزیر خارجه چین به حمایت از نگرانی های امنیتی روسیه پرداخت.


در نگاه اول، این موارد ممکن است این فرض را به ذهن متبادر سازد که چینی ها از حمله روسیه به اوکراین نگرانی نداشته اند. مهمترین دلیلی که در این خصوص بیان می شود این است که با این اقدام توجه آمریکا و غرب به شرق اروپا متمرکز شده و در نتیجه، این سبب می شود چین بتواند دستورکار های خود از جمله اقدام نظامی علیه تایوان به منظور الحاق این جزیره به سرزمین اصلی چین را پیش ببرد. مسئله اقدام احتمالی نظامی چین علیه تایوان به یکی از پرسشهای مهم پیش­روی تحلیلگران و البته سیاستمداران همزمان به در جریان بودن جنگ در اوکراین مطرح شده است. این مقاله به دنبال پاسخگویی به این پرسش است که آیا در حال حاضر، این اقدام می تواند منافع چین را تضمین کند و اقدامی منطقی به نظر می رسد؟


ابتدا باید به این موضوع اشاره کرد که بحران اوکراین، بیجینگ را در وضعیت پیچیده ای قرار داده است. از یک سو، مسکو شریکی مهم برای بیجینگ به شمار می آید که فشارهای غرب سبب نزدیکی بیش از پیش هر دو به یکدیگر شده است. از سوی دیگر، اوکراین نیز شریک مهمی برای بیجینگ به ویژه در ارتباط با پیشبرد «کمربند و راه» قلمداد می شود که در روابط دو طرف در سالیان اخیر این موضوع خود را نشان داده است. علاوه بر این دو موضوع مهم، بیجینگ دارای روابط اقتصادی گسترده با اروپا و البته آمریکا است که با روابط با مسکو قابل مقایسه نیست. بنابراین، این ملاحظات معمای مهمی را پیش روی تصمیم گیران چینی قرار می دهد. رأی ممتنع به قطعنامه شورای امنیت در خصوص حمله روسیه این مسئله را تأیید می کند.


در کنار آن، با وجود حمایت های جدی مقامات چینی، به تدریج شاهد تعدیل در مواضع مقامات چینی در خصوص بحران اوکراین بوده ایم. اکنون این مقامات از لزوم حل بحران از طریق مذاکراه و گفتگو سخن می گویند. از یک سو، به نظر تحولات میدانی و ادامه دار شدن بحران در این تغییر نقش آفرین بوده است. از سوی دیگر، این احتمال را نیز می توان مطرح کرد که مقامات چینی احتمال توسل به اقدام نظامی از سوی روسیه را محدود دیده اند یا آن را اقدامی محدود تصور می کرده اند. به عبارتی، ممکن است مقامات چینی اقدامات روسیه پیش از حمله از جمله استقرار گسترده نیروی نظامی در مرز اوکراین را بیشتر برای امتیاز گیری از آمریکا و ناتو قلمداد کرده اند. برخی گزارش ها به این موضوع اشاره کرده اند که در دیدار پوتین و شی، هیچ اشاره ای به اقدام نظامی احتمالی مسکو نشده است. شاید بتوان عدم اقدام جدی چین برای خروج شهروندان خود از خاک اوکراین تا پس از حمله را تأیید کننده این مدعا دانست.


اما داستان صرفاً به نقش چین در بحران اوکراین محدود نمی شود. با توجه به تشدید تنش ها در موضوع تایوان بین آمریکا و چین، حداقل از سوی برخی سیاستمداران و تحلیلگران نوعی همپیوندی میان وضعیت تایوان و بحران در اوکراین صورت گرفته است. مقامات تایوانی و چینی در این مدت به دقت روند رخدادها در اوکراین را زیرنظر دارند. مقامات تایپه نگران اقدام نظامی چین هستند و مقامات بیجینگ نیز بر جدایی ناپذیری تایوان از سرزمین اصلی چین تأکید دارند. وانگ یی به این موضوع می پردازد که تایوان در نهایت به چین تعلق دارد.


با این حال، توسل به اقدام نظامی در شرایط کنونی برای رهبران چین حاوی ریسک های جدی خواهد بود. برخی دلایل به وضعیت بحران در اوکراین و برخی نیز به شرایط کلی حاکم بر تایوان مرتبط می شود:


دلیل اول، انسجام اتحادی است که غرب در موضوع اوکراین از خود نشان داده است. این بحران زمینه هماهنگی بیشتر اروپا با آمریکا در برابر روسیه را بوجود آورد. این در حالی است که حتی در همین موضوع روسیه نیز پیش از حمله نظامی، مواضع و رویکردهای آمریکا و برخی کشورهای اروپایی برجسته از جمله آلمان دارای اختلافات مهمی بودند. با توجه به تحولات اوکراین به نظر می رسد این هماهنگی در دیگر حوزه های چالشی غرب از جمله چین نیز ادامه پیدا کند. پیش تر دولت بایدن هدف خود را بر هماهنگی و انسجام در شبکه اتحادی خود در برابر چین اعلام کرده بود. کواد (شامل هند، استرالیا، ژاپن و آمریکا) که نخستین نشست سران خود را با آغاز ریاست جمهوری بایدن برگزار کرد جایگاه برجسته ای در سیاست خارجی آسیا پاسیفیکی بایدن دارد. پیمان آکوس نمونه دیگر همکاری با متحدان است که میان آمریکا، بریتانیا و استرالیا به امضاء رسید و زیردریایی اتمی را در اختیار استرالیا قرار می دهد. این امر نشان می دهد هرگونه اقدام نظامی توسط چین منجر به هماهنگی بیشتر در شبکه اتحادی ایالات متحده خواهد بود. ویلیام برنز، معتقد است بحران اوکراین، شی جین پینگ را مضطرب و ناآارم کرده است. به اذعان وی این احساس اضطراب به این دلیل است که حرکت ولادیمیر پوتین آمریکایی ها و اروپایی ها را به هم نزدیک تر کرده و اتحاد فراآتلانتیکی را به شیوه هایی تقویت می کند که تصورش پیش از آن دشوار بود.


نکته دیگر، شرایط کنونی نظام بین الملل و نقشی است که چین خواهان ایفای آن است. بیجینگ با توجه به درکی که از اختلاف قدرت خود با آمریکا دارد به دنبال فراهم کردن زمینه رهبری خود در آینده نظام بین الملل است. لازمه این امر نمایش مسئولیت بین المللی خود در پرونده های مختلف بین المللی است. حتی در بحران اوکراین همین موضوع سبب شده چین با وضعیت پیچیده ای روبرو شود. تاکنون در راستای ایفای نقش در این راستا، بیجینگ در پرونده های مختلف بین المللی سیاست فعالانه تری را در پیش گرفته است. با انتشار برخی اخبار و گزارش ها از جمله گزارش نیویورک تایمز که در بالا نیز به آن اشاره شده آمریکا می تواند چین را به عنوان کنشگری غیر مسئول به تصویر بکشد. توسل به گزینه نظامی در شرایط عدم قطعیت می تواند خدشه بیشتری به تصویر چین وارد کند. غرب در بحران اوکراین نشان داد در روایت سازی از بحران به ویژه با توجه به گستردگی و برتری رسانه ای موفقیت زیادی می تواند به دست آورد.


موضوع تأثیرگذار بعدی، تجربه جنگ در اوکراین است. این جنگ یک موضوع را بیش از پیش برجسته کرد و آن هم احتمال ادامه دار شدن جنگ در نتیجه مقاومت محلی یا کمک های تسلیحاتی خارجی است. به عبارت دیگر، لزوما برتری نظامی به پیروزی فوری منجر نمی شود. به نظر می رسد جنگ اوکراین آنگونه که رهبران روسیه پیش بینی می کردند پیش نرفته است. این شرایط این فرض را نیز پیش روی رهبران چین قرار می دهد که ممکن است حمله به تایوان به باتلاقی برای بیجینگ تبدیل شود. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که جایگاه تایوان در سیاست خارجی آمریکا قابل مقایسه با جایگاه اوکراین نخواهد بود. فارغ از جایگاه تایوان در اقتصاد جهانی از جمله تولید نیمه هادی ها، عقب نشینی در موضوع تایوان به معنای پذیرش ضعف خواهد بود. به همین دلیل آمریکا با حفظ «سیاست ابهام»، تصمیم گیری را برای مقامات چینی دشوار می سازد. در صورت عزم آمریکا و متحدان برای ورود احتمالی نظامی در صورت حمله چین به تایپه، آن وقت موضوع شکاف توانمندی های نظامی میان دو طرف موضوعی قابل توجه است که طرف چینی آن را مد نظر قرار می دهد.


عامل اقتصاد و به تبع آن آینده حزب کمونیست چین از جمله فاکتورهای بسیار تأثیرگذار در مسئله تایوان به شمار می رود. اقتصاد پیش برنده سیاست خارجی چین و عامل اساسی در مشروعیت بخشی به حزب کمونیست چین در داخل قلمداد می شود. اگرچه چین طی چهار دهه گذشته توانسته رشد اقتصاد قابل توجهی را به دست آورد اما در ابتدای راه تبدیل به یک قدرت بزرگ فناوری های نوین نیز قرار دارد. بنابراین، هرگونه چشم انداز بی ثباتی می تواند نقشه راه چین را با چالش مواجه سازد. مضافاً اینکه یکی از ستون های اصلی مشروعیت بخش به حزب کمونیست چین نیز رفاه اقتصادی است که متوقف شدن آن، چالشی جدی برای حاکمیت حزب کمونیست چین بوجود خواهد آورد. در کنار این موضوع، دستیابی به اجماع درون حزبی برای اقدام نظامی در شرایط کنونی دشوار و حمله نظامی می تواند آینده شی جین پینگ (که خواهان استمرار دوره ریاست جمهوری در سال پیشرو است) را با ابهام مواجه سازد.


به عنوان سخن نهایی، باید به این موضوع اشاره کرد که وضعیت تایوان و اوکراین کاملا متفاوت حتی از حیث واکنش های احتمالی بین المللی و روابط تاریخی آن با چین است. تایوان سرزمینی که است که ابتدا توسط ژاپنی ها اشغال شد و پس از شکست ژاپنی ها در جنگ جهانی دوم، ملی گراهای چینی به آنجا گریختند. در سال ۱۹۷۹ همزمان با آغاز روابط دیپلماتیک میان آمریکا و چین، واشنگتن پیمان دفاع متقابل با تایوان را ملغی نمود و به جای آن «قانون روابط با تایوان» هدایتگر روابط طرفین شد. در سال ۱۹۹۲ نیز تایپه و بیجینگ اجماع ۱۹۹۲ یا همان اصل چین واحد را مورد تأیید قرار دادند. این امر نیز تفاوت وضعیت تایوان و اوکراین را به نمایش می گذارد که می تواند عامل مهمی در تصمیم گیری های احتمالی بیجینگ باشد. با این حال، با وجود نقش آفرینی این فاکتورها، نباید نقش «محاسبه نادرست» را نادیده گرفت.

https://iuvmpress.news/fa/?p=48496

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب