هنری کیسینجر، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی پیشین امریکا، با وجود اینکه بیش از ۹۹ سال سن دارد، اما باز از چهرههای برجسته در عرصه بینالمللی است که به خصوص در مورد مسائل حاد در این عرصه به شدت مورد توجه رسانهها است. تحلیل و پیشنهاد اخیر او در خصوص جنگ اوکراین و لزوم مصالحه غرب با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، از جمله تحلیلهایی بود که بحث و مناقشه جدی را در رسانههای غربی و بهخصوص امریکا به راه انداخت و هنوز نیز این بحث ادامه دارد. حالا مصاحبهای با وبسایت بلومبرگ انجام داده و در این مصاحبه نسبت به ورود امریکا به یک «رویارویی بیپایان» با چین هشدار میدهد و از ضرورت «انعطافپذیری نیکسونی» در مسائل اساسی ژئوپلیتیک امروز میگوید.
کیسینجر این مصاحبه را با جان میکلتویت، سردبیر بلومبرگ، سه شنبه گذشته انجام داد و نیاز به انعطافپذیری نیکسونی را از منظر دو چالش اساسی ژئوپلیتیک فعلی مطرح کرد. چالش اول همانگونه که انتظار میرود مربوط به جنگ اوکراین و رویارویی تمامعیاری میشود که غرب با روسیه بر سر این جنگ به وجود آورده است. به نظر کیسینجر، رهبران فعلی اروپا نظیر امانوئل ماکرون، رئیسجمهور فرانسه و اولاف شولتز، صدراعظم آلمان، آن «حس تشخیص جهت و مأموریت» خود در این چالش را ندارند. روشن است که این نظر او در مقایسه با بحثی است که در کتاب خود تحت عنوان «رهبری: شش مطالعه در استراتژی جهانی» مطرح کرده است. بنابر این مقایسه، میتوان گفت که این دو رهبر فعلی اروپا در مقایسه با کنراد آدورنو، صدراعظم پیشین آلمان، و شارل دوگل، رئیسجمهور پیشین فرانسه، فاقد آن توانایی رهبری برای خارج کردن اروپا از بحران فعلی در اوکراین هستند و بیشتر در موضع انفعالی قرار گرفتهاند تا اینکه نقش فعالانه و تأثیرگذاری داشته باشند. بیشک، طولانی و شدیدتر شدن جنگ اوکراین تا اندازه قابلتوجهی ناشی از همین فقدان «حس تشخیص جهت و مأموریت» در این دو رهبر اروپایی است.
چالش دوم و شاید مهمتر مربوط به رویارویی است که امریکا سالها در برابر چین به راه انداخته و به برکت جنگ اوکراین و استیصال رهبران اروپایی در برابر آن، سعی میکند آنان را نیز به این رویارویی بکشاند. کیسینجر این رویارویی را «رویارویی بیپایان» میخواند، چرا که نمیتوان حد پایانی برای آن تصور کرد و حتی نمیتوان ابعاد آن را به صورت مشخصی تعیین کرد. با وجود اینکه کیسینجر مخالف برتریطلبی چین است و تأکید دارد که باید مانع هژمونی چین یا هر کشور دیگری شد، اما معتقد است که دولت فعلی و دولتهای قبلی امریکا در برابر چین بیش از هر چیز تحت تأثیر دیدگاههای داخلی نسبت به چین هستند. به این ترتیب، کیسینجر نسبت به افراطگرایی حلقههای سیاستگذاری در داخل امریکا نسبت به نحوه رویارویی چین هشدار میدهد و میترسد از اینکه تأثیر این حلقهها بر دولتهای متوالی امریکا باعث شود این کشور به سمت «رویارویی بیپایان» با چین سوق داده شود. در واقع، این هشدار او آنقدر جدی است که به نظر وی، روابط خصمانه فزاینده بین امریکا و چین میتواند به «فاجعهای قابل مقایسه با جنگ جهانی اول» ختم شود. شکی نیست که کیسینجر برای پرهیز از این رویارویی و پیامد فاجعهبار آن به کارنامه ریچارد نیکسون توجه دارد که با وجود احساسات تند ضد کمونیستی، اما سفر غیرمنتظرهاش به چین کمونیست در ۱۹۷۲ نقطه عطفی را در روابط امریکا و چین ایجاد کرد. این اقدام نیکسون چیزی است که کیسینجر به عنوان «انعطافپذیری نیکسونی» توصیف میکند و روشن است که انتظار دارد جو بایدن، رئیسجمهور امریکا، یا دیگر مقامات ارشد امریکا در کاخ سفید چنین انعطافپذیری داشته باشند، اما نکته روشن این است که تیم حاضر در کاخ سفید آنقدر در عرصه بینالملل افراطی عمل میکند که نه تنها جایی برای این انعطافپذیری نیکسونی در سیاست خارجی امریکا باقی نگذاشته بلکه باعث شده رهبران اروپایی نیز ابتکار عمل را از دست بدهند و نتوانند همان حسی از تشخیص جهت و مأموریتی داشته باشند که امثال کنراد یا دوگل برای کنترل بحرانهای بعد از جنگ جهانی دوم برخوردار از آن بودند.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب