غروب اروپا؟ 630

غروب اروپا؟

روند افول اروپا در همه جوانب موضوعی نیست که سران اروپا از آن بی‌خبر باشند و یا به دنبال انکار آن باشند. این‌طور به‌نظر می‌رسد که آنها بعد از سالها در مرحله پذیرش افول خود هستند، هرچند باید بین این افول همه‌جانبه با رشد رقبای اروپا مانند چین و ایالات متحده تمایزهایی قائل بود. اروپا برای عبور از این مرحله و تسریع بازگشت به سطح اول نظام بین‌الملل باید تغییرات گسترده‌ای را به جان بخرد و از اصول سنتی و تاریخ انقضا گذشته خود عبور کند.


شاید مهم‌ترین و اولین دلیلی که اروپا را به سمت افول سوق داده است، مسئله اقتصاد باشد. روند رشد اقتصادی اتحادیه اروپا بسیار کند‌تر از رقبا و متحدانش بوده است. در واقع اتحادیه اروپا در بیش از دو دهه گذشته نتوانست به رشد اقتصادی چشم‌گیری برسد و خود را به عنوان یک رهبر اقتصادی معرفی کند. حتی آلمان که موتور محرکه اقتصاد اروپاست نیز دچار رکود اقتصادی شده است و از رقبای خود عقب مانده است.


در بررسی علل این عقب ماندگی می‌توان به عوامل مختلفی اشاره کرد. از جمله مهم‌ترین آنها تاکید اروپا بر نظم مالی و سیاست‌های ریاضت اقتصادی بود. رویکرد سخت‌گیرانه اروپا نسبت به اصولی که در دنیای امروز منسوخ شده است، منجر به کاهش سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و فناوری‌های لبه شد که نتیجه آن عقب ماندگی اروپا از دیگران بود.


همین موضوع منجر به کاهش رشد اقتصادی اروپا و وابستگی فناورانه به جهان بیرون و به طور خاص آمریکا شد. در کنار آن این عقب ماندگی اقتصادی و سیاست ریاضتی یک اثر غیر مستقیم دیگر بر اروپا داشت و آن کاهش رشد جمعیت در این قاره و به تبع آن کاهش نیروی کار فعال بود. همین موضوع منجر به کاهش برنامه‌های رفاهی و نارضایتی مردم و رشد جریان‌های افراطی در اروپا شده است، جریان‌هایی که می‌توانند ساختار اتحادیه اروپا را با چالش روبه‌رو کنند.

در واقع رویکرد ریاضتی مستقیم بر سبک زندگی مردم تاثیرات عمیقی داشت و نشان از غیر اثر بخش بودن آن است. اروپا در دو دهه آینده با کاهش جمعیت فعال، افزایش بازنشستگان و کاهش درآمدهای تولیدی مواجه است که اگر در سیاست‌های اقتصادی خود تغییرات راهبردی ایجاد نکند بی‌شک حتی دیگر یک قدرت منطقه‌ای نیز نخواهد بود.[1]


در کنار آن اروپا در یک فشار ژئوپلتیکی قرار گرفته است. وابستگی دفاعی و نظامی به ایالات متحده و وابستگی زنجیره ‌تأمین به چین از مهم‌ترین چالش‌های راهبردی اروپا است. اروپا باید به دنبال کاهش وابستگی‌ها و تنوع بخشیدن به شرکای خود باشد تا بتواند هم‌چنان به عنوان یک بازیگر مهم در نظام چند قطبی دیده شود.


اروپا در زمینه امنیت کاملا به آمریکا وابسته است و این موضوع در جنگ اوکراین به طور کامل نمایان شد. اکنون آنها نیازمند بازتعریف قوانین و اصول صنایع دفاعی خود هستند و باید به دنبال جبران نقاط ضعف خود باشند تا بتوانند عقب‌ماندگی‌های نظامی خود را جبران کنند و بتوانند با آمریکا از موضع برابر تعامل داشته باشند. در واقع ایالات متحده به خوبی از ضعف‌های اروپا برای تقویت اقتصاد و پیش‌برد رشد اقتصادی خود بهرهمی برد، این بدان معنا است که آمریکا دیگر به اروپا سواری رایگان نمی‌دهد. بنابراین اروپا باید به دنبال اصلاح و تقویت بنیه نظامی و دفاعی خود باشد تا بتواند از روند رو به افول خود در امور دفاعی جلوگیری کند.[2]


علاوه بر آن اروپا از نظر زنجیره تأمین تا حد زیادی به چین وابسته است. این وابستگی اروپا را در جنگ تجاری چین و آمریکا بشدت آسیب پذیر کرده است. اروپا باید از نگاه صفر و صدی نسبت به چین خود‌داری کند و به سمت رویکرد تعامل محور بر اساس منافع مشترک حرکت کند. از این طریق است که اروپا می‌تواند خود را از وابستگی کامل به چین برهاند. آنها باید هم‌زمان با دیگر کشورها در تعامل باشند تا نیازهای خود را تأمین کنند. همکاری با چین در زمینه‌های مالی و حرکت به سمت انرژی سبز مفید و راهگشا خواهد بود. در عین حال آنها باید توجه داشته باشند که دیگر معیار ارزش های اخلاقی غرب و اروپا نیست و باید از فشارهای زیاد و استانداردهای دوگانه حقوق بشری برای موعظه یا استفاده به عنوان اهرم سیاسی دست بردارند تا بتوانند با کشوری مانند چین به تعامل مناسب برسند.[3]


بنابراین اروپا باید به یک بازنگری راهبردی برسد و یک تغییر پارادایم داشته باشد. آنها باید در امور داخلی و سیاست خارجی به برنامه‌ای هماهنگ برسند. این برنامه باید با تأکید بر سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و گذر به انرژی سبز باشد این‌ها حوزه‌هایی هستند که اروپا در آنها حرفی برای گفتن در آینده خواهد داشت.


همچنین اروپا باید به یک وحدت رویه داخلی برسد و این نیازمند اقناع دولت‌ها و پس از آن افکار عمومی است که بدون حمایت آنها هیچ طرحی به موفقیت کامل نخواهد رسید. در سیاست خارجی نیز باید رویه خود را مشخص کند به دنبال پیروی کورکورانه از ایالات متحده است و خود را یک خادم آمریکایی خواهد دانست یا تلاش خواهد کرد به عنوان یک قدرت مستقل به بازیگری در نظام بین‌الملل بپردازد. باید به نظاره نشست و دید که در آینده‌ای نه چندان دور نظام بین‌الملل اروپا را به کدام سو هدایت می‌کند و انتخاب اروپا چیست.


امین مهدوی


[1] https://www.nytimes.com/2025/12/16/opinion/europe-decline-economy-china.html

[2] Defending Europe with less America – European Council on Foreign Relations

[3] bruegel.org/policy-brief/strategy-doctrine-next-steps-european-economic-security

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب