تحول اساسیتر اما در سرزمینهای ۱۹۴۸ شکل گرفته است. این سرزمینها از سوی سازمان ملل بهعنوان سرزمینهای رژیمصهیونیستی شناخته میشود و همچنان دومیلیون فلسطینی در این منطقه زندگی میکنند که بالاجبار تابعیت رژیمصهیونیستی را پذیرفتهاند. این فلسطینیهای ساکن در مناطق اشغالی، یکی از بزرگترین تهدیدها برای صهیونیستها به شمار میروند.
کشورهای کوچک عربی، کمی دیر آژیر تغییر سیاستهای آمریکا در غرب آسیا را شنیدهاند؛ گمان نمیکردند روزی برسد که آمریکا بهدلیل معضلاتی که با آن دستوپنجه نرم میکند، ناچار شود در رفتارش در این منطقه تغییری ایجاد کند. اما خروج سال گذشته آمریکا از افغانستان، شیخهای خوشنشین حاشیه جنوبی خلیجفارس را از خواب غفلت بیدار کرد و این سوال را در ذهن آنها شکل داد که بعد از آمریکا چه باید کرد؟ چه کسی قرار است امنیت را برای کشورهایی که عمدتا فاقد عمق استراتژیک هستند و تنها با یک «اراده» در آستانه سقوط قرار میگیرند، نجات دهد؟ شاید اگر این سوال یک یا دو دهه پیشتر مورد بررسی قرار میگرفت، اعراب تمایل پیدا میکردند در میزان وابستگی خود به آمریکا تجدیدنظر کنند و سهمی نیز برای سایر بازیگران قدرتمند در نظر بگیرند. اکنون که آمریکا درحال تنظیم توان واقعی خود با اولویتهای سیاست خارجیاش است و باید از هزینههای ائتلاف راهبردی و حضور نظامی خود در منطقه بکاهد، اعراب حاشیه خلیجفارس را به تکاپو انداخته تا به هر ریسمانی چنگ بیندازند و ائتلافهای جدیدی را تجربه کنند.
برای این کشورها، در دسترسترین گزینه، ائتلاف با رژیمصهیونیستی یعنی همان گزینهای است که آمریکا در دولت ترامپ با فشار بر این کشورها بهدنبال تحقق آن بود و اکنون بایدن با سیاستهایش آن را بر کشورهای عربی تحمیل کرده است. بر همین اساس هم یکشنبه و دوشنبه هفتم و هشتم فروردینماه وزرای خارجه امارات و بحرین، به سرزمینهای اشغالی سفر کردند تا درکنار وزرای خارجه مصر، مراکش و آمریکا با وزیر خارجه رژیمصهیونیستی نشستی درباره دغدغههای خود برگزار کنند.
این نخستینباری است که وزرای خارجه بحرین، امارات و مراکش که کشورهای عضو پیمانهای موسوم به ابراهیم خوانده میشوند، در فلسطین اشغالی حضور پیدا کردهاند و به همین دلیل نیز یائیر لاپید، وزیر امور خارجه رژیمصهیونیستی تلاش کرده از عبارت «تاریخی» برای آن استفاده کند.
صهیونیستها مکان دیدار وزرای چهار کشور عربی با وزیر خارجه رژیمصهیونیستی را منطقه «سده بوکر» در صحرای نقب یعنی منطقهای که بن گورین، بنیانگذار و نخستین نخستوزیر این رژیم در آن برای اقامت خود و همسرش خانه ساخته بود، انتخاب کردند. براساس گفتههای نفتالی بنت، نخستوزیر رژیمصهیونیستی در کنفرانس خبری با آنتونی بلینکن وزیر خارجه آمریکا، ایران محور نشست نقب بوده است. این موضوع البته از میان گفتههای مقامات شرکتکننده در نشست نیز قابلاستخراج است. آنها در این نشست سعی کردند با کمی ملاحظه درباره ایران سخن بگویند اما درمجموع نسبت به رفتار ایران در منطقه و تمدید احتمالی توافق هستهای با ایران ابراز تردید کردند. برخلاف وزرای خارجه کشورهای عربی، لاپید بدون پنهانکاری هدف از این نشست را ایجاد ساختار منطقهای جدید دانست که در برابر ایران بازدارندگی ایجاد کند. علیرغم تلاش وزیر امور خارجه مصر برای تکذیب وجود این ائتلاف؛ اما مشخص است این نشست علیه ایران و با تحریک رژیمصهیونیستی برگزار شده است.
البته در دیدار سهجانبه شرمالشیخ در مصر که با حضور نخستوزیر رژیم صهیونیستی، رئیسجمهور مصر و ولیعهد ابوظبی برگزار شده بود، مسائل مربوط به تشکیل دفاع منطقهای در برابر تهدیدات ناشی از پهپادها، موشکها و سایر مخاطرات در دستورکار سران سه کشور در شرمالشیخ قرار گرفت. در این نشست، نفتالی بنت، نخستوزیر رژیمصهیونیستی رویای خود که «تشکیل دفاع هوایی منطقهای در تمامی ابعاد شامل دفاع لیزری از نوعی که صنایع نظامی و امنیتی اسرائیل درحال تولید آن است» را تشریح کرده است. یک روز پس از این دیدار، رسانههای صهیونیستی گزارش دادند نفتالی بنت در این دیدار پیشنهاد کرد یک اتحاد نظامی مانند ناتو بین کشورهای عربی و رژیمصهیونیستی در برابر ایران تشکیل شود. این موضوع احتمالا در نشست وزیر خارجه رژیم صهیونیستی با وزرای خارجه چهار کشور عربی نیز به بحث گذاشته شده است.
در جریان این نشست البته وزیر خارجه آمریکا ضمن تاکید بر عادیسازی روابط بین رژیمصهیونیستی و کشورهای عربی، بر تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و رژیمصهیونیستی تاکید کرد. این موضوع موردتوجه وزرای خارجه کشورهای عرب نیز قرار گرفت و برخی از آنها خواستار راهحل دو کشور شدند.
نقش آمریکا چیست؟
دونالد ترامپ رئیسجمهور پیشین آمریکا، با هدف کاهش هزینههای آمریکا خواهان تشکیل ناتوی عربی شد. ناتوی عربی قرار بود اواسط اکتبر سال ۲۰۱۸ در واشنگتن و با حضور کشورهای بحرین، مصر، اردن، کویت، عمان، قطر، عربستان و امارات اعلامموجودیت کند، اما یکبار این اعلام رسمی عقب افتاد و به ژانویه ۲۰۱۹ موکول شد و ناکامی آمریکا در این زمان باعث شد دیگر هیچ زمانی برای تشکیل رسمی ناتو اعلام نشود. درنهایت با بالاگرفتن تنشها در خلیجفارس و حمله به تاسیسات آرامکو، قطر، اردن و مصر با تشکیل چنین ائتلافی، مخالفت کردند تا آمریکا در شکلدهی به چنین اتحادی ناکام بماند. اکنون که به نظر میرسد آمریکا تمرکز خود را روی روسیه و چین متمرکز کرده است، قصد دارد با ایجاد یک سازوکار امنیتی و نظامی، به متحدان خود این اطمینان را بدهد که آنها را فراموش نخواهد کرد و تنها نخواهد گذاشت اما لازم است در شیوه دخالت خود در منطقه تغییر ایجاد کند. بر همین اساس نیز در شرایطی که نشانههای دستیابی به توافق هستهای با ایران قابلرویت است، وزیر خارجه آمریکا به سرزمینهای اشغالی سفر میکند تا به متحدان خود این پیام را القا کند که حتی درصورت بازگشت به برجام، سیاست آمریکا در مواجهه با ایران تغییر نخواهد کرد و به همپیمانان آمریکا در منطقه درباره پایبندی دولت بایدن به امنیت و منافع آنان، اطمینانخاطر بدهد.
اعراب و رژیمصهیونیستی
دهههاست که صهیونیستها بهدنبال عادیسازی روابط با کشورهای عربی و خروج از انزوا در منطقه هستند. روابط برخی کشورهای عربی با رژیمصهیونیستی به سالها قبل بازمیگردد؛ اما این روابط همواره به شکل محرمانه و بدون اعلان رسمی همراه بوده است. در این بین اما ریاستجمهوری دونالد ترامپ و فشار بیسابقه او بر کشورهای عربی برای عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی؛ امارات، بحرین، مراکش و سودان، حاضر به عادیسازی روابط با رژیمصهیونیستی شدند. با خروج آمریکا از افغانستان و احتمالا منطقه، کشورهای عربی با نگرانیهایی درباره تامین امنیت خود مواجه شدند و این باعث شد آنها نیز رایزنیهایی را برای سطحی از عادیسازی روابط در دستورکار خود قرار دهند. صهیونیستها سعی دارند خلأ حمایت آمریکا را با تقویت روابط و گسترش مناسبات با کشورهای پیرامونی رفع کنند و اعراب بهویژه کشورهای کوچک حاشیه جنوبی خلیجفارس نیز تلاش میکنند به هر دستاویزی که به ائتلاف جدیدی در منطقه میانجامد و احتمال بقای آنان را بیشتر میکند، چنگ زنند.
از دامان آمریکا به رژیمصهیونیستی
اما آیا ائتلافسازی با رژیمصهیونیستی میتواند کشورهای عربی را به آنچه میخواهند، برساند؟ بهعبارت سادهتر آیا رژیمصهیونیستی در حد و اندازهای خواهد بود که بتواند رهبری این ائتلاف را علیه ایران یا هر کشور دیگری برعهده بگیرد؟ به نظر نمیرسد سران کشورهای کوچک عربی به اندازه کافی به این پرسش فکر کرده باشند. آنها تا پیش از این، همپیمان آمریکا؛ کشوری که دارای قدرتمندترین اقتصاد و نیروی نظامی است، بودند و این همپیمانی به معنای دشمنی یا ضدیت با کشور دیگری نبود اما اکنون با پذیرش رهبری رژیمصهیونیستی و پیوستن به ائتلاف با صهیونیستها، عملا خود را در یک محور نظامی قرار میدهند که بسیار متفاوت از شکل همپیمانی با آمریکا خواهد بود. آنها بهخوبی به این امر واقفند که ائتلاف با رژیمصهیونیستی، بهنوعی رویارویی با همسایه شمالیشان یعنی ایران خواهد بود. اینکه آیا ائتلافسازی با صهیونیستها که بهمراتب در تمام مولفههای قدرت از آمریکا ناتوانتر هستند، میتواند امنیت را برای آنها به ارمغان بیاورد که حاضر شدهاند چنین هزینهای را در سیاست خارجی بر کشور خود آوار کنند؟ شوک ناشی از تغییر رفتار آمریکا در منطقه و احتمال احیای توافق هستهای، باعث شده در پایتخت برخی کشورهای عربی، محاسبات بیش از محاسبات عقلانی، غریزهای شود و آنها بهسمت ائتلاف با رژیمصهیونیستی بروند و خطرهای امنیتی بیشتری را به جان بخرند. تشکیل ائتلاف منطقهای با مشارکت رژیمصهیونیستی بیش از آنکه گامی بهسوی آرام کردن تنشها و خصومتها بین ایران و همسایگانش باشد، آنها را در توفانی از تنشهای بیپایان گرفتار خواهد کرد.
ائتلاف چقدر قدرتمند است؟
بهطور حتم در پیوستن اعراب به هر شکلی از ائتلاف آن هم با رژیمصهیونیستی، آمریکا نقش پررنگی داشته است. آمریکا و رژیمصهیونیستی با ایجاد هراس در سران کشورهای ثروتمند عربی و بزرگ جلوهدادن خطر ایران، قصد دارند کشورهای عربی را در دامی بزرگ بیندازند که خودشان ۲ دهه است به هر شکلی از وارد شدن به آن پرهیز دارند. بهطور حتم درصورت تحقق چنین ائتلافی و با توجه به اینکه رژیمصهیونیستی اصلیترین دشمن ایران به حساب میآید، تهران بهسادگی حاضر به چشمپوشی از ائتلافسازی علیه خود نخواهد شد. صرفنظر از تبعات این ائتلافسازی که بهطور حتم دیر یا زود دامن کشورهایی که بخواهند به آن بپیوندند، خواهد گرفت، آیا واقعا رژیمصهیونیستی توان برقراری امنیت برای این کشورها را خواهد داشت؟ پاسخ این سوال را میتوان در جنگهای این رژیم نه با کشورها که با گروههای مقاومت در لبنان و فلسطین جستوجو کرد.
در تمام جنگهایی که صهیونیستها پس از سال ۲۰۰۰ علیه لبنان و مقاومت اسلامی بهراه انداختهاند، هیچگاه پیروز نبودهاند. در آخرین نبرد که اردیبهشت سال گذشته و پس از اولتیماتوم مقاومت اسلامی به صهیونیستها برای پایان دادن به تجاوزاتشان در قدس آغاز شد، مقاومت اسلامی بیش از ۱۲ هزار موشک و راکت بهسمت سرزمینهای اشغالی شلیک کرد. اگر این اتفاق دودهه قبل رخ میداد، پیش از آنکه نخستین لانچر شلیک موشک روی خاک مستقر شود، تمام مواضع مقاومت بمباران میشد اما در سال۲۰۲۱ رژیمصهیونیستی جسارت چنین ماجراجوییای را نداشت و با پایان یافتن مهلت اولتیماتوم دهها موشک روانه سرزمینهای اشغالی شد تا صهیونیستها چند روزی در پناهگاههای زیرزمینی مخفی شوند. درنهایت این نبرد همچون نبردهای سابق منجر به پیروزی صهیونیستها نشد و آنها حاضر به پذیرش آتشبس شدند.
جبهه جنگ کجاست؟
صهیونیستها اگرچه تلاش میکنند با پیمان موسوم به ابراهیم چنین القا کنند که آنها در منطقه درحال بهدست آوردن دست برتر هستند اما واقعیتهای میدانی شکل دیگری دارد. هیچکدام از کشورهایی که اکنون در قالب پیمانهای ابراهیم با رژیمصهیونیستی عادیسازی کردند، در چند دهه گذشته در جبهه مقاومت در برابر این رژیم قرار نداشتند و گاهی روابطی پنهانی با تلآویو داشتهاند. عادیسازی روابط با این کشورها نخواهد توانست برای صهیونیستها آورده چندانی داشته باشد، بهویژه اینکه کشورهای همسایه تلآویو حاضر به عادیسازی روابط با صهیونیستها نیستند. جدا از این، عمده تهدید صهیونیستها در دو دهه گذشته نه در مرزهای دوردست که در مرزهای همجوار با این رژیم در لبنان، سوریه و غزه بوده است. اکنون اما این حلقه کمی تنگتر شده و تهدید به قلب رژیمصهیونیستی در کرانه باختری و سرزمینهای اشغالی ۱۹۴۸ رسیده است. کرانه باختری برای دهها سال شاهد اقدامات و مبارزات مسلحانه علیه صهیونیستها بوده اما پس از ایجاد تشکیلات خودگردان این منطقه تقریبا منفعل بوده و تحولات چندسال اخیر باعث شده مجددا گروههای فلسطینی مسلح در این منطقه تشکیل شوند.
تحول اساسیتر اما در سرزمینهای ۱۹۴۸ شکل گرفته است. این سرزمینها از سوی سازمان ملل بهعنوان سرزمینهای رژیمصهیونیستی شناخته میشود و همچنان دومیلیون فلسطینی در این منطقه زندگی میکنند که بالاجبار تابعیت رژیمصهیونیستی را پذیرفتهاند. این فلسطینیهای ساکن در مناطق اشغالی، یکی از بزرگترین تهدیدها برای صهیونیستها به شمار میروند. دوم فروردین سال جاری (۲۲ مارس) یکی از اعراب که تابعیت رژیمصهیونیستی را نیز داشته، چهار صهیونیست را با چاقو در یک مرکز خرید در بیرشبا واقع در جنوب اسرائیل بههلاکت رساند و تعدادی را زخمی کرد. در ۲۹ مارس پنج صهیونیست در عملیاتی با استفاده از سلاح گرم در دو منطقه مختلف نزدیک شهر تلآویو بههلاکت رسیدند تا تنها کشتههای صهیونیستها در یک هفته به ۹ نفر برسد. به نوشته الاخبار لبنان، این عملیاتها دستگاههای امنیتی اسرائیل را در وضعیت شوک و سرگشتگی قرار داده است. بهویژه اینکه «رادار»های شاباک موفق به کشف یا خنثیسازی هیچکدام از این سه عملیات نشدهاند. به این ترتیب مسئولان امنیتی سابق و کنونی شدیدا از این دستگاه انتقاد کردند. شاباک بیش از یک ماه است که نسبت به تنشزایی احتمالی در ماه رمضان و در آستانه آن هشدار داده بود. این هشدارها در چندین گام بازتاب داشتند و شامل دیدارها در سطوح مختلف میان مثلث رام اللهامان تلآویو بودهاند، اما بهنظر میرسد نتیجهای در برنداشتهاند؛ چراکه عملیاتهای چریکی با موفقیت انجام شدهاند. شوک بزرگ فرماندهان دستگاه امنیتی رژیمصهیونیستی به این علت بود که این شهید فلسطینی توانست با وجود اینکه دستگاههای امنیتی از دو روز گذشته آمادهباش را به حداکثر رسانده بودند، عملیات خود را انجام دهد. درپی این عملیات موج دستگیریهایی صورت گرفت که شامل مظنونان در چندین منطقه از فلسطین از جمله امالفحم و سخنین شد؛ چراکه طبق پیشبینی شاباک عملیات آتی احتمالا از سوی فلسطینیهای این مناطق صورت خواهد گرفت.
اگر در این محاسبات حزبالله لبنان و موشکهای پیشرفته و همچنین پهپادهایی لحاظ شود که این گروه مقاومت در اختیار دارد، وزن دقیق ناتوی عربی- صهیونیستی که احتمالا قرار است شکل بگیرد، مشخص خواهد شد.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب