پس از سال 1949، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تا حد زیادی در مأموریت خود برای محافظت از اروپای دموکراتیک،با شعار " بدون اتحاد جماهیر شوروی ، با حضور آمریکایی ها و آلمان شکست خورده" به قول اولین دبیرکل خود، موفق بوده است. روسیه هرگز به یکی از اعضای ناتو حمله نکرده است، ایالات متحده امنیت اعضا را برای تقریباً 75 سال تضمین کرده است، و آلمان با موفقیت آنقدر سرکوب شد که نسل کنونی رهبران آن تازه پس از سالها و بعد از جنگ اوکراین به دنبال تقویت بنیه نظامی خود هستند.
با این حال در دوران جدید چاشهای جدیدی پیش روی ناتو قرار گرفته است، از گسترش تعاملات چین با روسیه تا شکل گیری جنگ هیبریدی و ترکیبی که به خوبی ضعف های ناتو را در زمینه های مختلف نمایان ساخته است و این ائتلاف باید به فکر راه حل و چاره جویی برای آنها باشد.اما معضل اصلی که ناتو این روزها با آن دست به یقه است عدم وجود یک رویکرد ثابت و یکسان در اعضای آن است. موضوعی که به خوبی در آخرین نشست آنها نمایان بود، که این یک بلاتکلیفی استراتژیک و مهم است و اعضای آن باید به این سوال مهم پاسخ دهند که هدف ناتو چیست و برای تحقق آن چه باید کرد؟[1]
مهمترین کار ناتو باید حراست و حفاظت از اعضای خود و تامین امنیت آنها باشد، در کنار آن باید دستور کارهای دفاعی و دکترین های نظامی آن نیز دستخوش تغییر شود تا بتواند کارایی خود را حفظ کند. در کنار آن ناتو به دنبال افزایش همکاری ها با شرکای خود است و در تلاش است که بتواند اعضای خود را افزایش دهد، در واقع رویکرد جهانی شدن شاید در این روزها برای ناتو یک اتفاق بسیار خوب و تقویت کننده باشد تا بتواند جایگاه خود را به عنوان یک اهرم اثرگذار حفظ کند.
با گشودن درهای ناتو، این ائتلاف نه تنها بنیه دفاعی خود را تقویت می کند، بلکه نشان می دهد که اعضای ناتو پول و ارتش خود را در اختیار یکدیگر قرار می دهند و از تبلیغاتی که ائتلاف را ابزاری برای تجاوزات پسااستعماری نشان می دهد تبری میجویند. بسیاری از مردم آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و خاورمیانه ناتو را یک مجموعه ی انحصاری غربی می دانند و به انگیزه ها و اهداف آن مشکوک هستند. شکستها در لیبی و افغانستان، و همچنین جنگ ایالات متحده و بریتانیا در عراق، دقیقاً این حس بی اعتمادی را بیشتر کرده است- و همچنان به روسیه و چین ابزارهای لازم را میدهد تا استدلال کنند ناتو بهتر از آنها نیست و حتی در برخی موارد ناتو یک ابزار استعماری است. این گسترش اعضا در ناتو نشاندهنده این است که در قرن بیست و یکم، این اتحاد میداند که امنیت آن با دموکراسیهای بسیار فراتر از مرزهای اصلیاش مرتبط است[2]. اگر این اتحاد بتواند یک نگاه جهانی داشته باشد و اعضای خود را فارغ از گزینش های سیاسی انتخاب کند، میتواند به عنوان یک ابزار و پیشران صلح عمل کند و شاید بتواند ضعف هایی که در شورای امنیت سازمان ملل وجود دارد را برطرف کند، هرچند به این سادگی ها نخواهد بود، زیرا باید در بسیاری از ساختارها و زیر ساخت ها تجدید نظر جدی شود و شاید یک ائتلاف جدید با نامی جدید باید شکل بگیرد.
ناتو به خوبی برخی چالشهای پیش روی خود را شناسایی کرده است، مثلا اتفاق آرا درباره عضو جدید یک مسئله جدی بود که نشان می داد انتخابات در یکی از کشورهای عضو میتواند بر روی کل روند اعضا و تصمیمات آنها اثرگذار باشد، بنابراین باید برای آن به چاره جویی پرداخت و اگر قرار بر دعوت از اعضای جدید برای حفظ اقتدار آن باشد باید در زمینه های اساسی دیگر نیز به دنبال راهکار بود. در واقع ناتو میتواند تبدیل به یک اتحاد جدید جهانی شود که در دوران گذار نظام بین الملل به نفع اعضای خود و در راستای حفظ منافع آنها گام بردارد. اما مسئله مهم این است که باید دید آیا ناتو میتواند در چالش با اعضای خود موفق شود و به عنوان یک نیروی اثرگذار در ساختار نظام بین الملل به فعالیت بپردازد یا اینکه تنش های بین اعضا مانع آن خواهند شد، آیا میتواند به یک دستور کار واحد درباره جنگها به ویژه اوکراین برسند؟ و از همه مهم تر آیا رئیس جمهور بعدی ایالات متحده با این رویکرد و تفکر همراه خواهد بود یا او نیز به شیوه آقای ترامپ عمل خواهد کرد و الویت اصلی را صرفا ایالات متحده، فارغ از متحدینش قرار خواهد داد.
امین مهدوی
[1] realclearworld.com
[2] cairn.info
نظر
ارسال نظر برای این مطلب