اتفاقاتی که در زمینه برخورد با مهاجران و ساکنان غیر سفید پوستی که در اروپا یا آمریکا ساکن هستند توسط سفید پوستان رخ میدهد و یا تبعیض و بی احترامی و برخوردهای خشنی که گاه و بی گاه شکل میگیرد و در بسیاری از موارد تبدیل به نژاد پرستی میشود، باعث شکل گیری ناآرامی و آشوب های شهری و ملی در این کشورها میشود که در واقع آخرین تلاش این اقلیتی ،که البته دیگر اقلیت نیست، است برای رسیدن به حقوق برابر و تلاش برای شکستن ایده های ریشه ای نژاد پرستی. برای درک بهتر این موضوع باید کمی به عقب برگردیم و بیشتر از علل شکل گیری این نگاه برتری نژادی بدانیم.
ریشه های نژاد پرستی آنگلو ساکسونی و اروپایی یا همان سفید پوستی عمق زیادی دارد و مفاهیم دینی، فلسفی و اخلاقی زمینه های اصلی شکل گیری آن بوده اند و حل این مسئله چندان ساده نخواهد بود، به ویژه اینکه تلاش متعصبان این نژاد پرستی حفظ معیارهای آن در حوزه های مختلف زیبایی شناسی، اخلاق، فرهنگ و... است.
شکل گیری کلیشه های نژاد پرستی در اروپا به انگاره های کتاب مقدس و در کنار آن میل به خود برتری بینی اروپایی براساس تعاریف آنها از زیبایی و معیارهای زیبایی شناختی ،که در قرن۱۸ میلادی شکل گرفت،است. موضوعی که تا به امروز نیز ادامه دارد .
شاید مسئله مهمی که باید به آن پرداخت چگونگی شکل گیری کلیشه های ذهنی و طبقه بندی نژادی به عنوان یک مسئله ریشه ای و عمیق است. طبیعت شناسان و محققان علوم طبیعی در قرون۱۸ و ۱۹ در طیف طبقه بندی نژاد انسان معیارهای غیر محیطی و نظریات ذهنی خود را نیز دخیل کردند[1]. برای مثال کارل وند لین طبیعت شناس سوئدی در تقسیم بندی نژادی خود قضاوت ذهنی غیر علمی را چاشنی تعریف خود کرده و نژاد سفید را مبتکر، سرشار از نبوغ، منظم و بر اساس قوانین می دانست. برای او این نژاد برتر بود، زیرا ارزش های طبقه متوسط را منعکس می کرد. در مقابل، سیاهپوستان دارای تمام ویژگیهای منفی بودند که آنها را به ابزاری مناسب برای نژاد برتر تبدیل میکرد: آنها را تنبل، فریبکار و ناتوان از اداره خود میدانست[2]. در اینجا نگاه متعصبانه اجتماعی وی بر نگاه علمی غلبه دارد موضوعی که از پیش از او در قرن16 شروع شده بود و پس از اونیز ادامه یافت، یعنی غلبه معیار ظاهری و زیبایی شناختی غیر علمی و بر اساس نظرشخصی یا براساس محیط زندگی که تبدیل به اصلی برای تعیین برتری انسان ها از هم شده بود.
در واقع زیبایی یک مفهوم نژادی بود که تعریف و مصادیق آن شامل جامعه سفید پوستان بود و این مفهوم زیبایی حاکی از آرمان اعتدال و نظم بود. مجسمههای یونانی نسبتهای آناتومیکی مناسب را تعریف میکنند. زیبایی مترادف با جهانی ساکن، شاد و سالم طبقه متوسط و بدون تحولات خشونت آمیز بود و جهانی که تنها توسط سفیدپوستان اروپایی قابل دستیابی است. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که سیاهپوستان چهره هایی دارند که آرمان زیبایی شناختی یونان را منعکس می کند[3]. این نگاه به مرور تبدیل به یک کلیشه شد و جامعه سفید پوستان خود را نژاد برتر دانستند، بنابراین قرن۱۸ سرآغاز شکل گیری نژاد پرستی مدرن شد. قرنی که به مرور شبه علم جای علم را گرفت و دانشمندان راستین با شبه دانشمندانی که نظرات نژاد پرستانه داشتند جابجا شدند. در این بین بازگشت به زیبایی و اصول یونانی اگرچه براساس اندیشه های مسیحیت نبود ولی با کمی عشق و فروتنی قابل دسترس و پذیرش بود، معیار ارزش و زیبایی یونان بود . بسیاری از دانشمندان قرون معاصر(۱۸و۱۹) بدون هیچ دلیل علمی معیار زیبایی شناسی را مجسمه ها و تصاویر یا نوشته های یونانی قرار داده بوند. این رویکرد منجر به شکل گیری برتری انسان براساس ظاهر آن هم ظاهر اروپایی و چشم آبی! شد، موضوعی که امروزه نیز طرفداران نژاد پرستی آنگلو ساکسون به دنبال حفظ آن هستند، زیرا تغییر دراین معیارها میتواند سازه بزرگ برتری نژادی آنها را به طور کامل از بین ببرد و معیارها و شاخصه های جدیدی ایجاد شود که چندان باب میل آنها نباشد. برای همین است که در تلاش برای اثبات برتری بر اساس نژاد و چهره هستند زیرا یک عقبه علمی و معیارهای علمی که البته از شبه علم استخراج شده است برای آنها وجود دارد. اگر این معیارها تبدیل به فضایل انسانی شوند احتمالا شاکله برتری سفید پوستان میشکند و آنها دیگر برتر نیستند بنابراین به دنبال القای این کلیشه هستند که غیر سفید پوستان و مهاجران اقوامی بدوی، نابخرد و لیاقت زندگی در بهشت اروپا را ندارند. این موضوع به ویژه با برخورد تحریک آمیز با مهاجران و تلاش برای عصبانی کردن آنها در برخی موارد همخوانی دارد و با کمک رسانه و ابزارهای در دسترسی که دارند سعی در القای این موضوع دارند، موضوعی که بارها در رسانه های وابسته به این جریانات دیده شده است و حتی بعد از اعتراضات چند وقت قبل در فرانسه نیز بازهم تلاش بر این شد که بجای تقبیح نژاد پرستی به امنیت و اینکه مهاجران امنیت اروپا را تهدید میکنند بپردازند، درست هماطور که برای آن تلاش کرده اند. این اقدامات با تحریک اقوام مهاجر و به نظر به صورت سازمان یافته انجام میشود و نتیجه آن افزایش فشار بر دولتها برای کنترل موج مهاجرت است. به این طریق میتوان هم انگاره برتری سفید پوستان را حفظ کرد و هم اثبات کرد که آنها برتر هستند و اعمال غیر سفید پوستان مقبوح و مذموم است. بنابراین میتوان گفت نژاد پرستی یک مقوله درونی شده در اروپا است که شاید در موج اول همراهی رسانه با موضوع را دارد اما در ادامه مسیر آن منحرف میشود، درست مانند آنچه در فرانسه رخ داد و یا شبیه به آن در نقاط دیگر اروپا، بنابراین حل این معضل عمیق نیازمند زمان، همراهی روشنفکران و دانشمندان و اراده سیاسی است تا شاید در آینده معیارها از رنگ چشم و زاویه فک به اصول ارزشمندتری ارتقا یابد و دیگر اروپا و جهان با معضل اعتراضات برابرطلبانه و نژادی مواجه نشود.
امین مهدوی
[1] Wilhelm E. Mühlmann, Geschichte der Anthropologie (Frankfurt-amMain, 1968)
[2] Linnaeus, A General System of Nature Through the Three Grand Kingdoms of Animals, Vegetables and Minerals (London, 1806
[3] J. L. Buffon, Buffon’s Natural History of Man (London, 1801)
نظر
ارسال نظر برای این مطلب