وقتی فوکویاما به اشتباه خود اعتراف می‌کند 18

وقتی فوکویاما به اشتباه خود اعتراف می‌کند


پس‌ازآنکه جرج واکر بوش توانست در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ ال گور از حزب دموکرات را شکست داده و وارد کاخ سفید شود، حلقه ۱۲ نفره نومحافظه‌کاران آمریکا متشکل از افرادی مانند ایروینگ کریستل، ریچارد پرل، پل ولفویتس و دیگران جنگ‌های بی‌پایان و تمدن محور را در حوزه سیاست خارجی آمریکا طراحی کردند. دو نظریه جنگ تمدن‌های هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما ، به دو نظریه مبنایی شورای نومحافظه‌کاران برای تئوریزه کردن کشتار، اشغال و تجاوز در دیگر کشورهای دنیا تبدیل شد.
پس‌ازآنکه جرج واکر بوش توانست در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ ال گور از حزب دموکرات را شکست داده و وارد کاخ سفید شود، حلقه ۱۲ نفره نومحافظه‌کاران آمریکا متشکل از افرادی مانند ایروینگ کریستل، ریچارد پرل، پل ولفویتس و دیگران جنگ‌های بی‌پایان و تمدن محور را در حوزه سیاست خارجی آمریکا طراحی کردند. دو نظریه جنگ تمدن‌های هانتینگتون و پایان تاریخ فوکویاما ، به دو نظریه مبنایی شورای نومحافظه‌کاران برای تئوریزه کردن کشتار، اشغال و تجاوز در دیگر کشورهای دنیا تبدیل شد. اکنون حدود ۲۰ سال از آن زمان می‌گذرد.هانتینگتون مرده است و فوکویاما صراحتا از ابطال نظریات خود و پایان هژمونی آمریکا در جهان سخن می‌گوید!
فوکویاما کیست؟
همان‌گونه که اشاره شد، فوکویاما یک نظریه‌پرداز و استراتژیست مشهور در حوزه فکری آمریکا و غرب محسوب می‌شود. فرانسیس فوکویاما تئوریسین و فیلسوف آمریکایی، متخصص اقتصاد سیاسی، رئیس گروه توسعه اقتصادی بین‌المللی دانشگاه جان هاپکینز و نویسنده کتاب «پایان تاریخ و آخرین انسان» می‌باشد که به خاطر نظریه‌پردازی «پایان تاریخ» شهرت دارد. در دوران ریاست جمهوری بوش پسر ، نظریات ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما در خصوص جنگ تمدن‌ها و پایان تاریخ به مبنا و محور فکری و تئوریک سیاست خارجی آمریکا تبدیل شد. این تئوری‌های مخرب، به مبنایی فکری جهت توجیه مداخله‌گرایی آمریکا در نظام بین‌الملل تبدیل شد. شورای دوازده نفره نومحافظه‌کاران نیز به همین دلیل از تئوری‌های فوکویاما و هانتینگتون به‌شدت استقبال کرد.
بااین‌حال پس از مدتی فوکویاما صراحتا پیش‌بینی سه دهه قبل خود از آینده جهان و پایان تاریخ را اشتباه خواند. تئوریسین مشهور آمریکایی در این خصوص دو انتقاد را مطرح می‌کند. انتقاد نخست فوکویاما مربوط به مخاطبان نظریه وی است : «به نظر من، مردم در تفسیر کلمه «تاریخ» دچار اشتباه شده‌اند. منظور من از پایان تاریخ، پایان حرکت تاریخ به یک سمت خاص بود نه پایان یک سری اتفاقات. سؤال کنونی این است که آیا تاریخ هنوز هم به سمت لیبرال دموکراسی پیش می‌رود و یا نظام جایگزینی پیدا شده که می‌تواند وضعیت را بهتر کند و مردم تمایل داشته باشند به‌طرف آن بروند؟ من فکر می‌کنم جواب این سؤال هنوز مشخص نیست.»
نظریه‌پرداز مشهور آمریکایی با اذعان به پایان هژمونی جهانی آمریکا، نوشت، پایان دوران آمریکا خیلی زود فرارسید و اگر نتواند مشکلات داخلی را حل کند، دیگر در جهان اثرگذار نخواهد بود.
فوکویاما از پایان هژمونی آمریکا می‌گوید
اخیرا فوکویاما، به موضوعی فراتر از ابطال نظریه پایان تاریخ اشاره کرده و آن «پایان هژمونی آمریکا» می‌باشد! «فرانسیس فوکویاما» نظریه‌پرداز و متخصص روابط بین‌الملل آمریکایی طی یادداشتی نوشت: «به نظر می‌رسید که تصاویر وحشتناک افغان‌های ناامید برای خروج از کابل پس از فروپاشی دولت موردحمایت غرب در ماه آگوست، نشان‌دهنده یک مقطع بزرگ در تاریخ جهان است، زیرا آمریکا از جهان رویگردان شده است. بااین‌حال در حقیقت، پایان دوران آمریکا خیلی زودتر از موعد رسیده بود. سرچشمه‌های قدیمی ضعف و افول آمریکا بیشتر داخلی است تا بین‌المللی… اینکه [آمریکا] چقدر [در جهان] تأثیرگذار خواهد بود به توانایی آن در حل مشکلات داخلی بستگی دارد تا سیاست خارجی‌اش».
بر اساس آنچه فوکویاما می‌گوید، دوره اوج هژمونی آمریکا کمتر از بیست سال طول کشید، از فروپاشی دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ تا بحران مالی۲۰۰۹- ۲۰۰۷. این کشور در بسیاری از حوزه‌های قدرت – نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی – مسلط بود. اوج غرور آمریکا حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ بود، زمانی که امیدوار بود نه‌تنها عراق و افغانستان (که دو سال قبلش به آن حمله کرد)، بلکه کل خاورمیانه را تغییر شکل دهد. آمریکا کارایی قدرت نظامی را برای ایجاد تغییرات عمیق سیاسی بیش‌ازحد تصور می‌کرد، حتی اگر تأثیر مدل اقتصادی بازار آزاد خود را بر امور مالی جهانی دست‌کم می‌گرفت. این دهه با گرفتار شدن سربازانش در دو جنگ ضد شورش و بحران مالی که بر نابرابری‌هایی که جهانی‌سازی به رهبری آمریکا ایجاد کرده بود، به پایان رسید».
خانه‌ای که از پای‌بست ویران است
در این میان، فوکویاما تمرکز ویژه‌ای بر روی بحران‌ها و معضلات زیربنایی در آمریکا دارد. وی مشکلات داخلی آمریکا را مانند موریانه‌هایی که تخته زیرین هژمونی جهانی این کشور را از درون نابود کردند، توصیف کرده و در این خصوص معتقد است «جامعه آمریکا عمیقاً دوقطبی شده است و دستیابی به اجماع در مورد هر چیزی را مشکل کرده است. این دوقطبی شدن بر سر مسائل مربوط به سیاست‌های مرسوم مانند مالیات و سقط‌جنین آغاز شد، اما از آن زمان به یک مبارزه تلخ بر سر هویت فرهنگی تبدیل شده است. به‌طورمعمول یک تهدید خارجی بزرگ مانند یک بیماری همه‌گیر جهانی باید فرصتی برای شهروندان باشد تا حول یک واکنش مشترک جمع شوند. اما بحران کووید۱۹ با فاصله‌گذاری اجتماعی، پوشیدن ماسک و واکسیناسیون نه به‌عنوان اقدامات بهداشت عمومی، بلکه به‌عنوان نشانه‌های سیاسی، بیشتر به تعمیق شکاف‌های آمریکا کمک کرد. »
بی‌دلیل نیست که رکس تیلرسون وزیر امور خارجه اسبق آمریکا حتی قبل از شیوع ویروس کرونا، در خصوص وقوع جنگ داخلی در آمریکا هشدار داد. حتی زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری جیمی کارتر و یکی از صاحب‌نظران حوزه سیاست خارجی این کشور قبل از مرگ خود، احتمال وقوع جنگ داخلی در آمریکا را بالا می‌دانست و تأکید داشت که زیرساخت‌های بروز این منازعه پایدار در ایالات مختلف آمریکا فراهم شده است.
پایان همزمان آمریکا و لیبرال دموکراسی
صورت‌مسئله مشخص است! فوکویاما از یافته اصلی خود مبنی بر «حاکمیت بی‌همتای لیبرال- دموکراسی» در پایان منازعات تاریخی عقب‌نشینی کرده است. فوکویاما زمانی این عقب‌نشینی را انجام داد که میلیون‌ها عراقی تحت تأثیر توهمات بوش و همراهان نومحافظه‌کارش به خاک و خون غلتیدند و پس‌ازآن نیز اوباما با خلق داعش و گروه‌های تروریستی- تکفیری، موج خشونت و ترور در منطقه را ادامه داد. ترامپ نیز دقیقا همان مسیر دولت‌های بوش و اوباما در عراق را ادامه داد.
به نظر می‌رسد استراتژیست‌های آمریکا زمانی پشیمان شده‌اند که دیگر زمانی برای بازتعریف نظام حاکمیتی و فکری آمریکا باقی نمانده است.

https://iuvmpress.news/fa/?p=35894

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب