پایان قرن آمریکایی و بحران افغانستان 19

پایان قرن آمریکایی و بحران افغانستان

چند ماه پیش، زمانی که هنوز دونالد ترامپ مشغول گفت‌و‌گوهای خود با طالبان برای مقرر کردن زمان خروج آمریکایی‌ها از افغانستان و گرفتن تضمین‌های امنیتی برای آمریکایی‌ها بود، می‌توانستید رد پای آمریکا را در تمام شهرهای بزرگ این کشور ببینید. فرهنگ آمریکایی، غذای آمریکایی حتی ماشین‌های فروش کوکاکولا و شکلات‌های آمریکایی در تمام مناطق افغانستان توزیع شده بود و حتی شوهای تلویزیونی به صورت زنده از طریق اینترنت و تلویزیون‌های اینترنتی مشاهده می‌شد، به صورتی که هر سرباز آمریکایی می‌توانست ادعا کند آمریکایی کوچک را برای خود در افغانستان ایجاد کرده است. حالا اما شرایط تغییر کرده است. بایدن که قصد داشت کار نیمه‌تمام ترامپ را به سرعت تمام کند و خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و پایان دادن به جنگ ۲۰ ساله را به نام خود تمام کند، حالا می‌داند نیروهای نظامی آمریکا از کل افغانستان، تنها مناطق اطراف فرودگاه را در اختیار دارند و آمریکایی‌ها برای خروج از کابل باید از ایست بازرسی‌های مختلف طالبان عبور کرده و هر از گاهی درگیری مختصری با اعضای طالبان داشته یا به قول وزیر دفاع آمریکا کتکی هم از طالبان بخورند! بایدن حالا در تلویزیون ظاهر می‌شود و تهدید می‌کند در صورتی که خللی در کار خروج نظامیان آمریکایی از کابل پیش بیاید، طالبان باید هزینه آن را بپردازد اما می‌داند طالبان هیچ کاری به آمریکا ندارد و تنها خروج آنها از سایگون جدید را به تماشا نشسته است.
مهم‌ترین سوال از همان روزهای ابتدایی تصرف کابل به دست طالبان این بود: آیا آمریکا به اهداف خود در حمله نظامی و جنگ ۲۰ ساله در افغانستان رسیده است؟ رسانه‌ها و تحلیلگران آمریکایی نظرات بسیار متفاوتی در این باره دارند. حتی در بین متحدان آمریکا نیز درگیری لفظی شدیدی شکل گرفته است که آیا آمریکا بازنده میدان نبرد در افغانستان بود یا برنده. تونی بلر که شریک جرم جورج بوش در حمله به عراق و افغانستان بود، چند روز پیش در حمله‌ای شدید به بایدن، خروج از افغانستان را «سبک‌مغزی» خواند و کشورهای اروپایی اعتبار آمریکا برای مدیریت بحران‌های بعدی جهانی را زیر سوال می‌برند. رسانه‌های آمریکایی در سال ۲۰۰۱، هدف از حمله به افغانستان را به نقل از مسؤولان آمریکایی، مبارزه با تروریسم، بویژه گروه القاعده در این کشور و همچنین گسترش دموکراسی در جهان عنوان می‌کردند. حالا بایدن مستقیم در لنز دوربین نگاه می‌کند و می‌گوید هدف آمریکا هیچ‌گاه در افغانستان ملت‌سازی نبوده است. هدف آمریکا حتی بردن دموکراسی به این کشور نیز نبوده است اگر نه نباید اجازه می‌داد دولتی تنها با ۹۰۰ هزار رای با ۲ رئیس‌جمهور در کابل روی کار بیاید و طالبان هر روز از نظر اقناع افکار عمومی در شهرها و استان‌های افغانستان موفق‌تر عمل کند.
اگر بخواهیم کشته شدن اسامه بن‌لادن را هدف اصلی آمریکا از حمله به افغانستان در نظر بگیریم، ایالات متحده پیروز بوده است، حتی اگر بعد از خروج از افغانستان ویرانه‌ای از خود بر جا بگذارد. تحلیلگران آمریکایی که در پی کمک به ساخت روایت جدید در افغانستان هستند، بر همین مساله تکیه دارند اما همین موضوع نکات حاشیه‌ای زیادی دارد و سوالات زیادی را درباره هدف اصلی آمریکا بی‌پاسخ باقی می‌گذارد. آیا حمله به برج‌های دوقلو توسط شخص بن‌لادن انجام گرفته بود که کشته شدن او تهدید تروریستی در خاک آمریکا را کاهش دهد؟ اگر هدف از بین بردن القاعده بود چرا آستین لوید، وزیر دفاع آمریکا باید در مقابل رسانه‌ها از نگرانی خود درباره تقویت القاعده در افغانستان یا حتی عملیات‌های تروریستی این گروه علیه مامورانی که در حال تخلیه آمریکایی‌ها و همکاران‌شان هستند، بگوید؟ چرا آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا باید از تهدیدات جدید و نگرانی از تجمع گروه‌های تروریستی در افغانستان بگوید و جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن از این مساله بگوید که احتمال دارد به مناسبت بیستمین سالگرد حادثه ۱۱ سپتامبر، تهدیدی تروریستی از طرف طالبان یا گروه‌های تروریستی دیگر در داخل خاک آمریکا علیه ایالات متحده شکل بگیرد؟
دولت بایدن برای این سوالات پاسخی ندارد. او حالا معتقد است گذشت زمان بسیاری از مسائل را مشخص می‌کند و کاری می‌کند افکار عمومی به صحت تصمیم او در شرایط فعلی اعتراف کنند. با این حال تصمیم او بر اساس هر معیاری نیز اتخاذ شده باشد، یک سوال را بیشتر از سوالات دیگر در معرض دید و تحقیق رسانه‌ها قرار می‌دهد: آیا قرن آمریکایی به پایان رسیده و خروج مفتضحانه از کابل به معنای افول آمریکاست؟ در پاسخ به این سوال باید به ویژگی‌های اصلی قرن آمریکایی بپردازیم؛ قرنی که از نیمه‌های قرن بیستم یعنی بعد از جنگ دوم جهانی شروع شد و آمریکا را به قدرت غالب در عرصه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان تبدیل کرد. از آن زمان به بعد، اعلام شد آمریکا به هژمون برتر تبدیل شده است. بر اساس ویژگی‌های قرن آمریکایی، آمریکا به عنوان پلیس جهان فعالیت کرده، نظم را در جهان برقرار می‌ساخت و قوانین مورد نظر برای جامعه جهانی را وضع کرده و در عین حال به عنوان نیروی اجرایی، هر زمان که می‌دید قوانین زیر پا گذاشته شده یا در جایی حقوق بشر در حال نقض است، وارد عمل شده و با استفاده از قدرت خود، دوباره نظم و قانون را برقرار می‌کرد. اما قرن آمریکایی را با این توصیفات می‌توان تنها یک ایده دانست و نه واقعیت. ایده، ایجاد دولتی قدرتمند برای برپایی نظم در جهان بود اما چیزی که در عمل به دست آمد، دولتی قدرتمند برای پیگیری منافع خودش بود و این منافع در طول زمان به قدری اولویت اصلی سیاست خارجی ایالات متحده قرار گرفت که دیگر ایده حقوق بشر یا دموکراسی و برقراری نظم و مبارزه با بی‌قانونی و تروریسم، از دستور کار خارج شد. آمریکا بر همین اساس است که حالا بعد از گذشت ۲۰ سال، با وجود مخالفت‌های بسیاری از تحلیلگران بین‌المللی و همچنین متحدان اروپایی‌اش، نیروهای خود را به سرعت از افغانستان خارج می‌کند و با تمام هزینه‌ها و انتقادات در این باره نیز مواجه می‌شود. آمریکا نه توان نظامی باقی ماندن در افغانستان، عراق، سوریه و حتی کمک مستشاری و اطلاعاتی به عربستان در جنگ یمن را دارد و نه توان اقتصادی و سیاسی حمایت و پشتیبانی از عملیات‌ها در سراسر جهان را. مهم‌ترین مساله برای ایالات متحده در شرایط فعلی جنگ تجاری با چین است که مؤلفه‌های قدرت سیاسی و اقتصادی نشان می‌دهد چندان امیدی به پیروزی در این جنگ نیز ندارد و حالا به دنبال جمع کردن تمام قوای خود از جهان برای متمرکز شدن بر این جنگ جدید است.

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب