تغییر جایگاه منطقهای ایران، شکست پروژه تکفیر و ایجاد دستگاه خلافت توسط داعشیها، توانمندسازی فلسطینیها علیه رژیم صهیونیستی در نوار غزه و کاهش نقش و اثرگذاری آمریکا و اروپا در منطقه غرب آسیا از جمله دستاوردهای حاج قاسم محسوب میشوند.
مروری بر کارنامه سیاسی و عملیاتی سردار شهید حاج «قاسم سلیمانی» بیانگر آن است که بخش عمدهای از سالهای حضور پر بار ایشان در فرماندهی سپاه قدس را باید متاثر از راهبرد بنیادین سیاست خارجی جمهوری اسلامی در یاری و کمک به ملتهای مستضعف از یک سو و مقابله با هژمونی طلبی آمریکا در منطقه غرب آسیا بازجست.
حضور آمریکا در غرب آسیا
به طور کلی سیاست خارجی آمریکا در دوره بعد از جنگ جهانی دوم را بر اساس سیاست مداخله گرایانه تعریف میکنند، زیرا قدرتهای بزرگ جهانی به دنبال دو جنگ جهانی اول و دوم، ورشکست و ضعیف شدند. به ویژه جنگ جهانی دوم قدرتهایی مثل آلمان، انگلیس، فرانسه، ژاپن و روسیه را با خسارات فراوان و سنگین همراه نمود.
در این شرایط که سرزمین ایالات متحده آمریکا از جنگ به دور بود به عنوان یک قدرت جهانی سر برآورد و با رهبری بلوک غرب، اقدام به مقابله با شوروی نمود و در این راستا به سیاستهای مداخله گرایانه دست زد. این سیاستها و دکترینها که در حقیقت برگرفته از مکاتب سه گانه همیلتونیسم، جکسونیسم و ویلسونیسم بوده است در قالب دکترین هایی، چون سد نفوذ، آزادسازی، حمله پیشگیرانه، چرخش به آسیا، جنگ با تروریسم و «اول آمریکا» عملیاتی شدهاند. یکی از حوزههای نفوذ آمریکا، خاورمیانه یا منطقه غرب آسیا بوده است.
این منطقه به دلیل وجود نفت و حضور رژیم صهیونیستی، برای آمریکاییها اولویت پیدا کرده است. ضمن اینکه آمریکا میخواست با کنترل شریان نفت و به بهانه تامین امنیت رژیم صهیونیستی و با کمک کشورهای منطقه همانند ایران ِ قبل از انقلاب و ترکیه در قالب استراتژی سد نفوذ، به مقابله با شوروی بپردازد.
با فروپاشی شوروی و کنار رفتن ابرقدرت شرق در حقیقت آمریکا خود را هژمون بلامنازع در سطح جهانی میدید و با پشتوانه قراردادن نظریههایِ «پایان تاریخِ» فوکویاما و «جنگ تمدنهایِ» هانتینگتون، به دنبال اجرای نظم نوین جهانی بود. در این راستا آمریکا از یک سو با در پیش گرفتن سیاست مهار دوجانبه تلاش نمود تا ایران و عراقِ صدام را مهار یا کنترل نماید و از سوی دیگر با طرح هایی، چون «خاورمیانه بزرگ» و «خاورمیانه جدید» به دنبال اجرای نقشههای نو محافظه کارانه خود به ویژه در دوران بوش پسر بوده است.
وقایع ۱۱ سپتامبر، بهانه لازم را برای آمریکا با هدف به کارگیری نیروی سخت برای تحصیل اهدافش فراهم نمود و در این راستا ابتدا به افغانستان و سپس به عراق حمله کرد. ایران و سوریه کاندیداهای بعدی برای هدف آمریکا اعلام میشدند؛ کما اینکه جنگ ۳۳ روزه با هدف نابودی حزب الله لبنان و قطع یکی از بازوان اصلی ایران و جبهه مقاومت در منطقه صورت گرفت.
آمریکاییها، ایران و اعضای جبهه مقاومت را مهمترین مانع در مقابل خود به ویژه در برابر روند سازش اسرائیلی- عربی میدیدند. از همین رو تضعیف ایران و متحدینش بهترین راهکار برای پیشبرد منافع منطقهای آمریکا و منافع رژیم صهیونیستی محسوب میشد. آنها همچنین برای مقابله با سوریه و نظام بشار اسد به عنوان یکی از اعضای جبهه مقاومت، تشدید درگیریها و شورشها و سپس جنگ داخلی در سوریه را تدارک دیدند. این اقدامات که از سال ۲۰۱۱ شروع شد تاکنون ادامه دارد.
اقدامات حاج قاسم
مقام معظم رهبری در سال ۱۳۶۹ دستور تشکیل نیروی قدس سپاه دادند. ۷ سال بعد و در سال ۱۳۷۶ حاج قاسم سلیمانی مسئولیت سپاه قدس را بر عهده میگیرد که تا زمان شهادتش در سال ۱۳۹۸ و به مدت ۲۲ سال این مسئولیت را به دوش میکشد. این سالها اوج بحرانهای متعدد در منطقه غرب آسیا طی چند دهه اخیر محسوب میشوند. وقایع ۱۱ سپتامبر آمریکا، حمله آمریکا به افغانستان در همان سال ۲۰۰۱، حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶، چندین حمله رژیم صهیونیستی به نوار غزه در سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴ و شروع بیداری اسلامی یا بهار عربی که کشورهای منطقه از جمله مصر، لیبی، تونس، یمن، سوریه و عراق را تحت تأثیر خود قرار داد، از جمله این وقایع محسوب میشود.
از آنجایی که شهید سلیمانی معتقد بود بیشترین فرصتها از دل بحرانها به وجود می آید، وی با استفاده از بحرانهای موجود اقدام به ظرفیت سازی برای جبهه مقاومت نمود. در این سالها شهید سلیمانی با استفاده از نیروهای بسیجیِ عراقی، سوری، لبنانی، افغانستانی، پاکستانی، یمنی و ایرانی در حقیقت بساط داعش و گروههای تکفیری و مدعی خلافت را جمع کرد. به بیان دیگر نسخه پیاده شده و عملیاتی جبهه مقاومت را میتوان در اقدامات ایشان طی این سالها مشاهده کرد و به مدد الهی و با کمک اعضای جبهه مقاومت، دو کشور عراق و سوریه را از چنگال داعشیهای تکفیری و وهابی نجات داد.
البته شهید سلیمانی به «امنیت مردم پایه» معتقد بود. یعنی اینکه فقط به بُعد نظامی و جهاد مسلحانه در این کشورها برای مقابله با تکفیریها و حامیانش معتقد نبود، بلکه اعتقادش بر این بود که باید ضمن توانمندسازی این گروهها و کشورها به دفاع از خود و با بهره گیری از توانمندیهای بومی آن کشورها و جنبشها به جنگ با تروریستهای وهابی و داعشی رفت. در این راستا وی تلاش کرد تا کمکهای سپاه قدس و جمهوری اسلامی ایران، به کمکهای مستشاری محدود شود. علاوه بر این، سردار سلیمانی با بهرهگیری از تجارب جنگ ۸ ساله تحمیلی به «فرماندهی بیا و نه فرماندهی برو» اعتقاد داشت و یکی از رمزهای اصلی پیروزی وی در همین راهبرد نهفته است.
«پشتیبانی از روند دیپلماسی» و اعتقاد به هم افزا بودن دیپلماسی و میدان، یکی دیگر از راهبردها و اعتقادات سردار سلیمانی بوده است. از همین رو ایشان ضمن حمایت از روند «گفتگوهای آستانه» برای مسئله سوریه تلاش میکرد تا از طریق دیپلماسی، ترکیه را نیز به عدم دخالت یا کاهش دخالت در سوریه وادار کند.
همچنین اعتقاد به «لزوم تقویت و بازدارندگی از سوی جنبشها» یکی دیگر از مواردی است که حاج قاسم سلیمانی توانست از این طریق آمریکا و رژیم صهیونیستی را در موضع انفعالی قرار دهد. به عنوان مثال طی سالهای اخیر رژیم صهیونیستی به دلیل بازدارندگی حزب الله، جرات حمله به لبنان را نداشته است و یا در موضوع اختلافات گازی بین اسرائیل و لبنان در حوزه میدان گازی «قانا» که مالکیت آن میان لبنان و رژیم صهیونیستی محل اختلاف بود، آنچه که موجب انعقاد این توافق شد، قدرت حزب الله و بازدارندگی ناشی از توانمندی حزبالله علیه رژیم صهیونیستی بوده است.
به نظر میرسد افزایش هزینههای انسانی و مالی آمریکا در منطقه، مهمترین عامل خروج این کشور از افغانستان و کاهش تعداد نیروها در عراق و سوریه بوده است. هزینه اعلام شده ۷ تریلیون دلاری از سوی دونالد ترامپ به عنوان هزینههای آمریکا در این منطقه طی سالهای اخیر، در این رابطه قابل اشاره است.
تغییر جایگاه منطقهای ایران از حالت دفاعی به وضعیت تهاجمی، شکست پروژه تکفیر و ایجاد دستگاه خلافت توسط داعشیها، توانمندسازی فلسطینیها در جنگهای متعدد علیه رژیم صهیونیستی در نوار غزه و کاهش نقش و اثرگذاری آمریکا و اروپا در منطقه غرب آسیا در دو دهه اخیر، از جمله دستاوردهای حاج قاسم با کمک و رهبری جبهه مقاومت منطقهای محسوب میشود.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب