عدالت اجتماعی در سیره شهید عباس بابایی 19

عدالت اجتماعی در سیره شهید عباس بابایی

محل کارم تا خانه ۲۰ کیلومتر فاصله داشت؛ آن هم در ترافیک تهران. می گفتم: عباس! تو را به خدا کاری کن که حداقل محل 1 کارم نزدیک تر بیاید تا از مشکلاتم کم تر شود. می گفت: اگر چنین کاری هم از دستم برآید، نمی کنم. آنهایی که پارتی ندارند چه کنند؟ می گفتم: آنها حداقل شوهری بالای سر خود دارند | و بچه های شان دست محبت پدری را بالای سرشان احساس می کنند. می گفت: نمی شود. من باید سختی بکشم شما هم I' همینطور. ما هم با او سختی می کشیدیم. سختی شیرین.

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب