بچه هاتو پیاده رو کنار تیر چراغ برق چادر های مشکی مادرشان را به هم بسته بودند تا تعزیه بگیرند. ا قرار داشتند که هر کدام چیزی بیاورد، پرچم، چادر، زیلو، کتری، استکان. کوچک ترین آنها که چیزی نداشت بیاورد خودش را جلوی سرباز قرمز پوش تعزیه روی زمین انداخت و گفت: ((من میشم بچه خیمه ها، منو بزنید
نظر
ارسال نظر برای این مطلب