راننده فرودگاه بودم روزی مردی سوار ماشینم شد؛ وقتی خواستم چمدانش را بردارم نگذاشت و گفت: خودم انجام می دهم.» از داخل آینه که نگاهش کردم چقدر شبیه سردار سلیمانی بود از او پرسیدم گفت من خود سلیمانی ام گفتم سردار با ماشینهای ضد گلوله تردد میکنه محافظ داره..... لبخند ملیحی زد و پرسید: جوان زندگی ات چطوره؟ با گرانی چه میکنی؟» گفتم: «اگر شما سردار سلیمانی ،باشی من هیچ مشکلی در زندگی ندارم.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب