از اینکه میترسم، شرمسارم!
از اینکه احساس تنهایی میکنم، خجلم!
من سرپرستی دارم، که هم مأمن است و هم همیشه همراه. او تنهایم نخواهد گذاشت...
با او خیالم راحت است و بی هیچ هراسی میروم و میدوم و میایستم....
کوه غم مرا نمیشکند و راه سست و بازیک و لغزان، مرا فرو نمیریزد.
سر بلند میکنم و سینه سپر میدارم و میگویم، خدا هست
نظر
ارسال نظر برای این مطلب