خودتان را به کشتن ندهید دریافت 114

خودتان را به کشتن ندهید

راوی: حمید معین الدینی
تابستان سال 60 بود و هنوز تیپ ثارالله تشکیل نشده بود. خط پدافندی کرخه‌کور به نیرو احتیاج داشت. عراقی‌ها حمله کرده بودند. با سر و صدا بیدار شدیم. هیاهو و جنب و جوش و رفت و آمد در اردوگاه پیشاهنگی حمیدیه به چشم می‌خورد. هنوز درست و حسابی هوشیار نشده بودیم که شخصی از راه رسید. به دستور او همه‌ی ما را سوار کامیون کردند، خیلی حرص می‌خورد و خیلی توپ و تشر می‌زد. آماده‌ی حرکت شدیم در همین حین، سرو کله‌ی قاسم سلیمانی پیدا شد که با موتورسیکلت پرگاز آمد و کنار کامیون ترمز کرد. سلیمانی مربی آموزش بود و همه ی نیروها او را می‌شناختند. او بی آنکه پیاده شود، از شخصی که دستور می‌داد، پرسید: «این بچه ها را کجا می‌برید؟» آن شخص با شتاب پاسخ داد: «می‌رویم خط! دشمن حمله کرده!».
حاج قاسم موتور را روی جک گذاشت و پیاده شد با یک خیز پرید روی کامیون و به نیروها که پشت آن سوار بودند گفت: «مسئول شما کیست؟». یکی که از نظر سن و سال از همه بزرگ‌تر بود و ریش توپی بلندی داشت، مسئول ما بود. جلو آمد. حاج قاسم از او پرسید: «این بچه ها کجا آموزش دیده‌اند؟».
مسئول ما ساکت ماند! راستش هیچ کدام آموزش ندیده بودیم! سلیمانی دوباره سوالش را تکرار کرد، یکی از بچه‌ها جواب داد: «ما آموزش ندیده‌ایم. قرار بود همین جا آموزش ببینیم!». سلیمانی گفت: «بیایید پایین! اول باید آموزش ببینید!».
شخصی که قبلاً به دستور او سوار کامیون شده بودیم و آدم پرشتابی بود اعتراض کرد: «اما حمله شروع شده! به نیرو احتیاج داریم». سلیمانی گفت: «نیروی آموزش ندیده به چه کار می‌آید؟».
او دوباره خطاب به ما گفت: «بیایید پایین! بیایید پایین! خودتان را به کشتن ندهید، این جوری معلوم نیست که شهید به حساب بیایید!».
آن آدم پرشتاب دیگر حرفی نزد.
نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب