66

سرگرم بازی شدیم

همه سرگرم بازی هستند
کی همه دست از بازی بر می دارند؟
ساعت مرگ
آفتاب عمر که غروب می‌کند
ای داد و فریاد
ما داشتیم چه کار می‌کردیم
عقب چی می‌دویدیم
چه کار می‌کردیم
مثل چند تا بچه ای که گرم بازی می شوند
از هر کاری هم باز می‌مانند
لباس هایشان را هم در می‌آورند
یک گوشه ای می‌اندازند
دزد هم می‌آ ید لباس هایشان را می‌برد و نمی‌فهمند
تا کی؟
تا وقتی که تاریک می‌شود
تاریک که شد
دیگر خواهی نخواهی باید برود خانه
کفشش را برده اند
کلاهشان را برده اند
آی وای وای
اینجور که شد برود در خانه پیش پدر و مادرش
به او می‌گویند صبح تا حالا کجا بودی و کجا بود
آی کسی که سرگرم بازی های دنیا هستی
ساعت مرگ، آفتاب عمر که غروب کرد
کجا باید بروی؟
باید بروی در سوراخ موش
خب بگو ببینم لباس تقوا را چه کردی؟
تقوا،‌ لِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ
سرت را بنداز زیر
خجالت بکش
کو لباس تقوایت
چون گرم بازی بودم
آدمی وقتی که گرمش شد
کتش را در می‌آورد
من هم گرم معامله‌ی دنیا بودم
همینطور بازی کردم...
نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب