13

عصر عاشورا

عصر عاشورا که شد
گفتند به طرف خیام حسینی حمله کنیم
مظلومیت وجود مبارک حضرت امیر را نگاه کنید
دامن یکی از این بچه ها آتش گرفت
یک عربی، حالا هر چه بود
آمده این آتش را خاموش کرده
این دخترک دید که این نسبت به او محبت کرده
گفت یا شیخ بگو راه نجف کجاست؟
[گفت:] نجف بیابان است
نجف شهر نیست
نمی دانستند که قبر حضرت امیر این جاست که
از ترس
سالیان متمادی قبر علی ع مخفی بود
فقط بچه های ابی عبدالله می دانستند در نجف چه خبر است
گفتند نجف یک بیابان است
نجف میخوای بری چه کنی ؟
گفت که آخر ما که بی صاحب نیستیم
تا آن روز آن مرد نشنیده بود که قبر علی ابن ابیطالب در نجف است
حالا این ها ریختند
و دارند خیمه ها را غارت می کنند
تنها این زینب کبری س چه حالتی دارد
از یک طرف باید این بچه ها را مراقبت کند
از طرفی به حساب ظاهر  پرستار رسمی زین العابدین س است
گفت همی ترسم که آتش بر فروزد
میان خیمه بیمارم بسوزد...

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب