24
ایالات متحده آمریکا از بعد جنگ دوم جهانی همواره به عنوان زرداخانه دفاعی جهان غرب و مدافع دموکراسی شناخته میشد. این کشور با تکیه بر فناوری و نوآوریهای عرصههای نظامی همیشه یک قدم از دنیا جلو بود. اما بهنظر میرسد که علی رغم اینکه این کشور بزرگترین بودجه دفاعی جهان را در اختیار دارد، با مشکلات ساختاری در بازتولید قدرت نظامی خود روبهرو است و در حال واگذاری قائله تولید و نوآوری به رقیب دیرینه خود یعنی چین است. در واقع آمریکا به صورت ساختاری در تولید صنایع دفاعی با مشکلات جدی و ژرفی درگیر است که باید برای حل آنها به چارهجویی جدی بپردازد.
ایالات متحده آمریکا طبق بررسیهای انجام شده توسط نهادهای نظارتی و اندیشکدههای مختلف در سال جاری با بحرانی عمیق در صنایع دفاعی روبهرو است. آنها توانایی تولید سریع و کارآمد تجهیزات مورد نیاز ارتش را از دست دادهاند. بر اساس گزارشهای اخیر، دی آی بی (Defense Industrial Base - DIB) نمیتواند تقاضاهای روبه رشد را در تامین تجهیزات دفاعی برآورده کند، به ویژه در زمینه مهماتی مانند گلولههای توپخانه ۱۵۵ میلیمتری و موشکهای استینگر که در کمک به اوکراین مصرف شدهاند. این بحران ریشه در کمبود نیروی کار ماهر، زنجیره تأمین ناپایدار و عدم سرمایهگذاری کافی در فناوریهای نو دارد. در واقع مسئله مهم در اینجا پارادیمی است که آمریکا از دهه۹۰ براساس آن صنایع نظامی و دفاعی را پیش برده است.۱
بر اساس این ایده تمامی شرکتهای نظامی در ۵ شرکت بزرگ نظامی ادغام شدند اتفاقی که به شام آخر صنایع نظامی آمریکا معروف شد. پس از این اتفاق انحصار تولید و تهیه طرحهای نظامی و دفاعی دولت آمریکا به دست ۵ شرکت بزرگی افتاد که به مرور بیش از آنکه به دنبال نوآوری و حرکت به سمت کاهش هزینهها و حرکت در فناوریها باشند، به دنبال سودآوری تضمینی و تامین خواستههای سهامداران خود شدند.۲
در کنار آن رویکرد تولید در صنایع نظامی به روند تولید بههنگام تغییر رویه داد، مدلی که در صنایع غیر نظامی برای کاهش هزینهها مفید وکارا است اما در صنایع نظامی و دفاعی ایالات متحده تبدیل به یک فاجعه بزرگ شده است. فاجعه از آن جهت است که تولید کنندگان نظامی آمریکا در میانه جنگ اوکراین نتوانستند ذخایر نظامی راهبردی را به موقع تامین کنند و همین مسئله نشان داد که رویکرد تولید بههنگام بسیار برای امنیت ملی آمریکا خطر ساز خواهد بود.
این بحران نه تنها فنی است، بلکه نتیجه سیاستهای بلندمدتی است که اولویت را به سود کوتاهمدت شرکتها داده و سرمایهگذاری در ظرفیت تولید را نادیده گرفته است. نتیجه آن، ناتوانی در پاسخ به تهدیدات در سطح جهان است، جایی که آمریکا نمیتواند تجهیزات را به سرعت و با هزینه مناسب تولید یا جایگزین کند.
یکی از مهمترین عواقب این بحران برای آمریکا عقب ماندگی در برابر چین است. جایی که چین توانسته است با استراتژی ادغام نظامی-غیرنظامی در صنایع کشتیسازی گوی سبقت را از آمریکا برباید و صنایع غیر نظامی را در خدمت صنایع نظامی قراردهد و تقریبا ظرفیت تولید خود را ۲۳۰ برابر بیشتر از آمریکا کرده است. نتیجه این کار برای چین این بوده که این کشور اکنون بزرگترین نیروی دریایی جهان را با بیش از ۳۷۰ شناور جنگی در اختیار دارد و در تلاش است که این تعداد را به ۴۳۵ برساند. در مقابل آمریکا ۲۹۰ شناور جنگی دارد که تعدادی از آنها برای تعمیر و نگهداری گاهی تا ماهها در صف انتظار هستند. این موضوع به این معنا است که اگر آمریکا و چین در تنگه تایوان به تنش و درگیری نظامی کشیده شوند، ظرفیتهای راهبردی ارتش آمریکا در کمتر از ۱۰ روز پایان می یابد و قابلیت جایگزینی سریع را ندارند، در مقابل چین چنین مشکلی را نخواهد داشت.۳
علاوه بر آن تنبلی شرکتهای بزرگ آمریکایی در نوآوریهای مافوق صوت آنها را از چین عقب انداخته است. چینیها چندین نسل و کلاس از موشکهای ضد کشتی را دارند که میتواند علیه آمریکایی ها استفاده شود، اما ایالات متحده هنوز نتوانسته است توازن را در این حوزه برای خود برقرار کند.از نگاه راهبردی، این عقبماندگی نتیجه تمرکز بیش از حد آمریکا بر سلاحهای گرانقیمت و آسیبپذیر است، در حالی که چین بر تولید انبوه و نوآوری سریع تمرکز دارد. این مسئله میتواند تعادل قدرت در اقیانوس آرام را تغییر دهد و آمریکا را وادار به بازنگری استراتژیک در سیاستهای مهار چین کند.۴
در نهایت باید گفت که، ایالات متحده در تولید نیازهای نظامی با بحران سیستمی مواجه است و مشکل فقط به بودجه محدود نیست. فقدان یک محیط صنعتی منعطف، وابستگی به پیمانکاران بزرگ، عقبماندگی در صنایع کلیدی نشان میدهد که ارتش آمریکا در یک درگیری طولانیمدت، مانند جنگ احتمالی در تنگه تایوان، با محدودیتهای جدی روبهرو خواهد شد. پس آنها بدون احیای زیرساختها، اصلاح فرآیند خرید و تقویت نیروی کار و زنجیره تأمین، آیندهای نخواهند داشت. این بحران دفاعی میتواند برتری آمریکا را در سطح نظام بینالملل تهدید کند و اگر اصلاحات ساختاری انجام نشود، ادعای میان قدرت و واقعیتهای میدانی بیش از پیش بیشتر میشود و اعتبار دولت آمریکا بسیار کاهش مییابد.
محمدمهدی اسمعیلخانیان
نظر
ارسال نظر برای این مطلب