یادم هست که در زمان رژیم [پهلوی]، من طلبه جوانی بودم، یک منبری رفته بود در یکی از استانهای شمال، یک ماه رمضان آنجا تبلیغ کرده بود. از منبریهای درجه اول آن زمان بود.
[بعد از تبلیغ،] افتخار میکرد که «در طول دوران تبلیغم در این سفر، خیلی موفق بودم». پرسیدیم چه موفقیت ممتازی داشتید؟ گفت: «یک ماهی که در فلان شهر، منبر رفتم، شخص «تارک الصلاتی» آمد، توبه کرد، نماز خوان شد، این در طول تبیلغ من سابقه نداشت.»
منبری درجه اول کشور بزرگترین موفقیتش هم این است که یک نفر نماز خوان شده...منظورم این است که وضع تبلیغ، در زمان پهلوی برای مردم اینچنین بود که [وقتی] منبری [تبلیغ] میرفت، باید از جیبش پول قند و چایی میداد تا مردم جمع شوند و دوتا مسئله به آنها یاد بدهد یا دو کلمه روضه بخواند شاید گریه کنند.
وضع [گذشته] را با وضعیت اکنون مقایسه کنید [که] دانشگاهها و اساتید دانشگاه، [تقاضا میکنند] برای آموزش معارف اسلام و طرح ولایت، [و افراد، تشنه آشنایی با این معارف هستند.]
نظر
ارسال نظر برای این مطلب