13

انیس حسین علیه السلام

اباالفضل و ما ادرک ما اباالفضل
عاشق است
عاشق حسین است
انیس حسین است
وقتی که ابوالفضل می بیند رفتند، همه رفتند، با سر رفتند، تکه تکه رفتند
می آید پیش حسین و می گوید: یا اخا ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ
می گوید دلم گرفته، دلم تنگ شده، از زندگی خسته ام، اجازه بده من هم بروم
حضرت مدام بهش می گویند
أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي
کجا بروی؟ تو پرچم دار من هستی
مشکل این نیست که این ها را به شهادت سوق بدهند
مشکل این است که این ها را نگهدارند
تا آخرین لحظه که اباالفضل دیده همه رفته اند و حسین و اباالفضل تنها باقی مانده اند
اباالفضل اجازه رفتن می خواهد
حسین می گوید در خیمه ها آب نیست این بچه ها تشنه اند

نظری برای این مطلب ثبت نشده است.
نظر
ارسال نظر برای این مطلب