چند سالی بود خادم حرم شده بود.میگفت صبحهای پنجشنبه کربلا رو خیلی دوست دارم؛ حتی از صبح جمعه هم بیشتر.آخه از اول روز حرم شلوغه. همه مشغول کارن. آبوجارو میکنن؛ آماده میشن برای شبجمعه.مهمونای زیادی میان؛ اما همه یهجورایی حواسشون به یه مهمون بیشتر هست...آخه مادرش هم قراره بیاد...
نظر
ارسال نظر برای این مطلب